responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 7  صفحه : 241

به معناى قدرت بر تصرف است، مانند طاغوت و جبروت . چيزى كه هست اين قسم مصدر با ساير مصادر (ملك، طغيان، جبران و ...) اين فرق را دارد كه اين هيات تاكيد در معنا را نيز مى‌رساند. كلمه مزبور در قرآن نيز به همان معناى لغوى خود استعمال شده، و معناى جداگانه‌اى ندارد. و ليكن مصداق آن در قرآن، غير از ساير مصاديق عرفى است، چون ملك و ملكوت كه يك نوع سلطنت است، در ميان ما آدميان يك معناى فرضى و اعتبارى است و واقعيت خارجى ندارد، بلكه مساله احتياج به اجتماع و احتياج اجتماع به داشتن نظم در اعمال و افراد و برقرار داشتن أمن و عدالت و نيروى اجتماعى، ما را وادار به قبول و معتبر شمردن آن كرده است. و لذا مى‌بينيم با بيع ، هبه و غصب و امثال آن در هر لحظه، از شخصى به شخص ديگرى منتقل مى‌شود. و اين معناى اعتبارى و قراردادى را گر چه مى‌توان در باره خداى تعالى هم تصوير كرد، از اين راه كه حكم به حق در جامعه بشرى ملك خدا است، هم چنان كه خودش هم فرموده:(إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ)[1] و نيز فرموده:(لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولى‌ وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُ الْحُكْمُ)[2].

[مالكيت حقيقى خداى سبحان، مانند مالكيت انسان است نسبت به قوا و افعالش‌]

و ليكن همين ملك اعتبارى را اگر به تحليل عقل ببريم خواهيم ديد كه در ميان حقايق اصل و ريشه غير قابل زوال و انتقالى دارد، زيرا مى‌بينيم كه وقتى گفته مى‌شود: انسان مالك نفس خويش است معنايى جز اين ندارد كه انسان حاكم و مسلط و متصرف بر چشم و گوش و ساير قوا و افعال خويش است. به اين معنا كه اگر گوش من چيزهايى را مى‌شنود، و چشم من چيزهايى را مى‌بيند، و ساير قوايم كارهايى را انجام مى‌دهند، همه به پيروى اراده و حكم من است نه اراده و حكم ديگران، و اين معنا خود حقيقتى است كه در تحقق غير قابل زوال و انتقالش در ما، هيچ شبهه و ترديدى نيست.

پس انسان مالك قوا و افعال نفسانى خويش است و قوا، افعال و ساير آثار انسان، همه از تبعات و فروعات وجود او و قائم به ذات او است و غير مستقل نيست. چشم او به اذن او مى‌بيند و گوشش به اذن او مى‌شنود، چرا كه اگر او نبود، چشمى و ديدنى، گوشى و شنيدنى در كار نبود. او است كه در اين قوا مانند پادشاهى كه افراد جامعه همه به اذن او كار مى‌كنند، حكومت دارد، و هم چنان كه اگر پادشاهى نبود كه زمام تمامى امور را در دست گيرد، هرگز جامعه‌اى تشكيل نمى‌يافت، همچنين اگر نفس انسان نبود، قوايش نيز متشكل نمى‌شد.


[1] حكم نيست مگر از آن خدا. سوره انعام آيه 57

[2] در دنيا و آخرت ستايش سزاوار او است و او راست حكم. سوره قصص آيه 70

نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 7  صفحه : 241
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست