نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 7 صفحه : 240
از آيات مربوط به
داستان آن حضرت استفاده مىشود كه احتجاج وى در باره پروردگارى ستاره، خورشيد و
ماه بعد از احتجاجى بوده است كه در باره اصنام نموده، و از دقت در جريان امر
برمىآيد كه گفتگوى وى با پادشاه وقت، بعد از ظهور امر و شيوع مخالفتش با كيش
بتپرستى و ستارهپرستى و بعد از داستان بت شكستن وى بوده. و نيز چنين مىنمايد كه
اولين بارى كه شروع به دعوت خود نموده، نخست به دعوت پدر پرداخته در حالى كه در
خانه او بوده سپس به دعوت مردم و مخالفت با دين آنان پرداخته است و از اينجا معلوم
مىشود كه اولين بارى كه به احتجاج و استدلال پرداخته همان احتجاج در برابر پدر و
قوم خود بوده است.
(وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ...) ظاهر سياق
اين آيه چنين مىفهماند كه مىخواهد با كلمه كذلك اشاره كند به رؤيتى
كه در آيه قبلى:(وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ
أَصْناماً آلِهَةً إِنِّي أَراكَ ...) ذكر شده و ابراهيم مدعى آن است
كه: من، تو و قومت را در گمراهى مىبينم يعنى حق را مشاهده مىكنم بنا
بر اين، معناى آيه اين مىشود كه: ما به اين نحو از ارائه، ملكوت آسمانها و زمين
را به ابراهيم ارائه داديم.
با كمك اين
اشاره و دلالت آيه بعد:(فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ) كه دلالت
مىكند بر اينكه ما بعد آن مرتبط به ما قبل آن است، ميتوان فهميد كه كلمه
نرى در عين اينكه مضارع است مع ذلك حال گذشته را حكايت مىكند، نظير
كلمه نريد در آيه(وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى
الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ)[1] كه در عين
مضارع بودن، حكايت حال گذشته است.
بنا بر اين،
معناى آيه اين مىشود كه: ما ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم نشان داديم و
همين معنا باعث شد كه پى به گمراهى پدر و قوم خود برده و به احتجاج با آنان
بپردازد، و ما هم پى در پى با همين ارائه ملكوت تاييدش كرديم تا آنكه شب فرا رسيد
و چشمش به ستاره افتاد.
پس اينكه
بعضى از مفسرين گفتهاند جمله(وَ كَذلِكَ نُرِي ...) نظير جمله
معترضهاى است كه به ما قبل و ما بعد خود ارتباط ندارد، و همچنين اينكه بعضى ديگر
گفتهاند كه مساله ارائه ملكوت اولين ظهورش در كار ابراهيم آن شبى بود كه ستاره را
ديد، صحيح نبوده و نبايد به آن اعتنا كرد.
و اما معناى
ملكوت آسمانها و زمين- بايد دانست كه ملكوت مانند ملك
مصدر و