نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 3 صفحه : 467
و اين همان سخن غير معقولى است كه قرآن كريم براى
ابطال آن قيام نموده و توضيحش در بيان سابق گذشت و ديگر تكرار نمىكنيم.
و معلوم است
كه عقل سليم هم نمىتواند آن را بپذيرد، براى اينكه اگر در اوصافى كه بايد به حكم
عقل واجب الوجود را متصف به آن بدانيم دقت شود از قبيل ثبات سرمدى و عدم دگرگونى و
عدم محدوديت وجود و احاطه به هر چيز و نزاهت از گنجيدن در زمان و مكان و آثار اين
دو، و نيز اگر در تكون انسان از آن لحظهاى كه نطفهاى در رحم بوده تا وقتى كه به
صورت جنين درمىآيد چه اينكه اين تكون را طبق نظريه ملكانيان تفسير كنيم و چه طبق
نظريه نسطوريان و چه يعقوبيان و چه غير ايشان (كه قبلا بدان اشاره شد) نمىتوانيم
او را اله يعنى موجودى مجرد بدانيم، چون بين يك موجود جسمانى كه همه اوصاف جسميت و
آثار آن را دارد و بين موجودى كه جسميت ندارد و هيچيك از اوصاف جسميت از قبيل زمان
و مكان و حركت و غير ذلك در او نيست، نسبتى وجود ندارد، و چگونه ممكن است بين آن
دو اتحاد برقرار شود، حال اين اتحاد به هر وجهى كه تصور شود؟
و همين منطبق
نشدن اين قول با احكام ضروريه عقلى، باعث شده كه بولس و ساير رؤساى قديسين عليه
فلسفه و مباحث عقلى قيام نموده، احكام آن را تقبيح كنند.
بولس
مىگويد: من اين را نوشتم تا حكمت حكما را قاطعانه سركوب نموده، فهم فقها را
تخطئه نمايم، حكيم كجا و نويسنده كجا و كنكاشگر اين روزگار كجا و تعمق و دقت در
معارف دينى ما كجا؟ مگر نبود كه خدا حكمت اين عالم را تعميق فرمود- تا آنجا كه
مىگويد- اگر يهود جرأت دارد سخن از معجزه كند و از ما معجزه بخواهد و اگر
يونانيان جرأت دارند دم از حكمت بزنند ما بانگ برمىآوريم كه اينك مسيح مصلوب
معجزه و حكمت است.[1] و نظير
اين كلمات در كلام وى و كلمات غير او بسيار است و هيچ وجهى جز سياست نشر و تبليغات
ندارد و اگر خواننده عزيز و هر كس ديگرى به اين رسالهها و كتب مراجعه نموده، در
طريق بياناتش براى مردم و در طرز سخن گفتن با آنان دقت كند، به درستى آنچه ما
گفتيم يقين پيدا مىكند، (زيرا جز مطالب خطابهاى و پشت هماندازى چيزى نمىبيند).
و از آنچه
گذشت اشكالى كه به قسمت ديگر سخنان مسيحيت وارد است روشن مىشود و آن قسمت اين است
كه گفتند: خدا معصوم از گناهان و خطايا است ، و اشكالش