responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 3  صفحه : 425

گفت: وقتى جعفر بن ابى طالب و جمعى از اصحاب رسول خدا ص به سرزمين حبشه مهاجرت نموده، در آنجا مستقر شدند، رسول خدا ص از مكه به مدينه مهاجرت كرد و داستان جنگ بدر اتفاق افتاد، در اين موقع قريش در دار الندوه نشستى كردند و گفتند: ما مى‌توانيم انتقام كشته‌هاى خود در جنگ بدر را از اصحاب محمد كه در حبشه نزد نجاشى هستند بگيريم، بايد مالى جمع‌آورى نموده، هديه براى نجاشى بفرستيم، شايد به اين وسيله اصحاب محمد را به ما بدهد و بايد براى اين كار دو نفر از صاحبان رأى را نامزد كنيم.

در نتيجه عمرو بن عاص و عمارة بن ابى معيط را با هدايايى از قبيل چرم و غيره به نزد نجاشى فرستادند و نامبردگان كشتى سوار شده، در حبشه پياده شدند، وقتى وارد بر نجاشى شدند، براى او به سجده افتاده و سپس سلام كردند و گفتند: مردم ما خير خواه و سپاسگزار تو و مردم تواند و بسيار مردم حبشه را دوست مى‌دارند، اينك ما را نزد تو فرستاده‌اند تا از شر اين افرادى كه آمده‌اند در سرزمين تو مستقر شده‌اند بر حذر بداريم، براى اينكه اينها پيروان مردى دروغبافند كه ادعا مى‌كند فرستاده خدا است و احدى پيرويش نكرده، بجز افرادى بى خرد و سفيه، و تا نزد ما بودند در تنگنا قرارشان داديم و ناگزيرشان ساختيم به دره‌اى در همان سرزمين پناهنده شوند، احدى به سراغشان نرود، در نتيجه گرسنگى و تشنگى از پايشان در آورد، همين كه كارد به استخوانشان رسيد، او ناگزير شد پسر عموى خود جعفر طيار را به سرزمين تو بفرستد تا دين تو را و ملك و رعيت را تباه كند، بنا بر اين اگر بخواهى از آنان بر حذر باشى در اختيار ما قرارشان بده، ما شما را از شر آنان حفظ مى‌كنيم، آن گاه گفت: نشانى آنچه گفتيم اين است كه وقتى بر تو درآيند برايت سجده نكنند و تو را به تحيتى كه ساير مردم تحيت مى‌گويند، تحيت نمى‌گويند و اين نشانه آن است كه به دين تو و سنتت متمايل نيستند.

مى‌گويد: نجاشى مهاجرين اسلام را نزد خود خواند، همين كه حاضر شدند جعفر به در خانه نجاشى با فرياد، اذن دخول خواست، به اين عبارت كه حزب اللَّه از تو اجازه دخول مى‌خواهد، نجاشى به اطرافيان خود گفت: به اين فريادگر بگوئيد يك بار ديگر كلام خود را تكرار كند، جعفر دو باره فرياد كرد: حزب اللَّه از تو اجازه دخول مى‌خواهد، آن گاه نجاشى اجازه داد كه به امان خدا درآيند، عمرو بن عاص رو كرد به همراه خود (عماره) و گفت: توجه كردى كه چگونه مهاجرين با پرى دهان خود را حزب اللَّه خواندند و نجاشى هم هيچ اعتراضى نكرد؟ همين معنا پيك قريش را ناراحت كرد، آن گاه مهاجرين داخل شدند و نجاشى را سجده نكردند، عمرو بن عاص به نجاشى گفت: هيچ ديدى كه چقدر اين قوم دچار استكبارند، بر تو درآمدند و از سجده كردن برايت عارشان آمد؟ نجاشى پرسيد: چرا براى من سجده نكرديد و به‌

نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 3  صفحه : 425
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست