نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 3 صفحه : 289
تاريخ معتبر هم سخنى از آنها به ميان نياورده، در
اين ميان به جز مشتى روايات اسرائيلى و غير اسرائيلى نداريم و احتياجى هم نداريم
كه در فهم معانى آيات قرآن به اينگونه وجوه دور از نظر تمسك كنيم.
ليكن سخنان
خود اين مفسر سخنانى بىدليل است و روايات مذكور هر چند خبر واحدند، و خالى از ضعف
نيستند و يك اهل بحث ملزم نيست كه حتما به آنها تمسك بجويد و به مضامين آنها
احتجاج كند، و ليكن اگر دقت و تدبر در آيات قرآنى مضامين مذكور را به ذهن نزديك
كرد، چرا آنها را نپذيريم و از آن روايات آنچه از ائمه اهل بيت (ع) نقل شده مشتمل
بر هيچ مطلب خلاف عقل نيست.
بله در بعضى
از رواياتى كه از قدماى مفسرين نقل شده، امورى آمده كه با عقل سازش ندارد، مثلا از
قتاده و عكرمة روايت كردهاند كه گفتهاند: شيطان نزد زكريا آمد و او را در مورد
بشارتى كه شنيده بود به شك انداخت و گفت اگر اين بشارت از ناحيه خداى تعالى بود
آهسته به تو مىرساند و آن را پنهان مىكرد، همانطور كه تو با خدا آهسته و نهانى
سخن گفتى، از اين قبيل وسوسهها كرد و كرد تا او را به شك انداخت، با اينكه
اينگونه سخنان هيچ مجوزى براى پذيرفتنش نيست، نظير گفتارى كه در انجيل لوقا آمده
كه جبرئيل به زكريا گفت: اينك ديگر زبان بسته شدى و نمىتوانى سخن بگويى مگر
بعد از مدتى كه مقرر شده و اين بدان جهت بود كه تو كلام مرا تصديق نكردى، كلامى كه
بزودى صدقش محقق مىشود [1] (انجيل
لوقا- 1- 20).
بحث روايتى
ديگر [ (راجع به الهامات و خواطر)]
و در كافى[2] از امام صادق (ع) روايت كرده كه
فرمود: هيچ قلبى نيست مگر آنكه دو گوش دارد، بر در يك گوش فرشتهاى ارشادگر،
و بر در ديگر، شيطانى فتنهگر است.
آن صاحب قلب
را امر مىكند و اين ديگرى نهى، شيطان او را به گناهان فرمان مىدهد و ملك از گناه
نهيش مىكند و اين همان معنايى است كه خداى عز و جل در بارهاش