نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 15 صفحه : 525
وسعت ملكش و وفور ثروتش و بلوغ حكمتش سخن
گفته، ليكن از داستانهايش كه در قرآن ذكر شده، جز همين مقدار نيامده كه: وقتى ملكه
سبأ خبر سليمان را شنيد و شنيد كه معبدى در اورشليم ساخته و او مردى است كه حكمت
داده شده، بار سفر بست و نزدش آمد و هدايايى بسيار آورد و با او ديدار كرد و مسائل
بسيارى به عنوان امتحان از او پرسيد و جواب شنيد، آن گاه برگشت[1].
عهد عتيق بعد از آن همه ثناء كه براى سليمان كرده، در آخر به وى
اسائه ادب كرده و[2] گفته كه:
وى در آخر عمرش منحرف شد و از خداپرستى دست برداشته به بتپرستى گراييد و براى
بتها سجده كرد، بتهايى كه بعضى از زنانش داشتند و آنها را مىپرستيدند.
و نيز مىگويد: مادر سليمان، اول، زن اورياى حتى بود، پدر سليمان
عاشقش شد و با او زنا كرد و در همان زنا فرزندى حامله شد ناگزير داود (از ترس
رسوايى) نقشه كشيد تا هر چه زودتر اوريا را سر به نيست كند و همسرش را بگيرد و
همين كار را كرد، بعد از كشته شدن اوريا در يكى از جنگها، همسرش را به اندرون خانه
و نزد ساير زنان خود برد، در آنجا براى بار دوم حامله شد و سليمان را بياورد.
و اما قرآن كريم ساحت آن جناب را مبرا از پرستش بت مىداند، هم چنان
كه ساحت ساير انبياء را منزه مىداند و بر هدايت و عصمتشان تصريح مىكند و در خصوص
سليمان مىفرمايد:(وَ ما كَفَرَ سُلَيْمانُ)[3].
و نيز، ساحتش را از اينكه از زنا متولد شده باشد منزه داشته است و از
او حكايت كرده كه در دعايش بعد از سخن مورچه گفت: پروردگارا، مرا به شكر
نعمتها كه بر من و بر پدر و مادر من ارزانى داشتى ملهم فرما [4] كه در تفسيرش گفتيم از اين دعا
برمىآيد كه مادر او از اهل صراط مستقيم بوده، يعنى از كسانى كه خداوند بر آنان
انعام كرده، از نبيين و صديقين و شهداء و صالحين.
4- رواياتى كه در اين داستان وارد شده اخبارى كه در قصص آن جناب و
مخصوصا در داستان هدهد و دنباله آن آمده،