نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 15 صفحه : 459
چند كه خدا آرزويشان را برآورد و مهلتشان هم
بدهد دردى از ايشان دوا نمىشود، براى اينكه اگر هم مدتى كوتاه يا بلند از زندگى
راحتى برخوردار شوند، عذاب ابدى را چه مىكنند، اين كه از بين رفتنى نيست، چون در
حق آنان حكم آن داده شده است.
و آن حكم را بيان نموده و فرموده:(أَ فَرَأَيْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنِينَ)،
اگر چند سالى معدود عمر و مهلتشان دهيم، عاقبت آنهم سپرى مىشود،(ثُمَّ جاءَهُمْ ما كانُوا يُوعَدُونَ) و بالآخره آن عذابى كه از آن بيم داده شدند فرا مىرسد(ما أَغْنى عَنْهُمْ ما كانُوا يُمَتَّعُونَ) و آن چند روزه مهلت و بهرهمندى از زندگى، دردى از ايشان را دوا
نمىكند.
(وَ ما أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ إِلَّا لَها مُنْذِرُونَ
ذِكْرى ...) نزديكترين وجهى كه به ذهن مىرسد اين است كه جمله(لَها مُنْذِرُونَ)
حال باشد از قرية و كلمه ذكرى حال باشد از ضمير جمع
در منذرون و يا مفعول مطلق باشد براى منذرون و اگر بگويى
مفعول مطلق بايد از ماده عامل خود باشد، (مانند اكلته اكلا) و كلمه منذرون ربطى
به ذكرى ندارد، آن از ماده نذر و اين از ماده
ذكر است؟ در جواب مىگوييم: بله و ليكن منذرون نيز در معناى مذكرون است، و
معناى آيه روشن است.
بعضى از مفسرين در توجيه آيه وجوهى ديگر آوردهاند، كه چون نقل آنها
و اطاله كلام با بحث از صحت و سقم آنها فايدهاى در بر نداشت، از نقل آن صرف نظر
كرديم.
و اگر در جمله( وَ ما كُنَّا
ظالِمِينَ)- ما هرگز ستمگر نبودهايم نفى را بر سر كون (بودن) در آورد،
نه بر سر ظلم و نفرمود: و ما ظلمناهم- و ما ستمشان نكرديم و از اين
قبيل تعبيرها نياورد، براى اين بود كه بفهماند او اين كاره نيست و شان او چنين
شانى نيست، يعنى چنين انتظارى از او نمىرود كه به ايشان ستم كند.
و اين جمله در مقام تعليل حصر سابق است و معنايش اين است كه:
ما هيچ قريهاى را هلاك نكرديم، مگر در حالى كه انذار شده بودند و تذكر يافته، حجت
بر آنان تمام شده بود، براى اينكه اگر در غير اين حال، هلاكشان مىكرديم، نسبت به
آنان ظلم كرده بوديم و شان ما اين نيست كه به كسى ظلم كنيم . بنا بر اين، آيه
شريفه در معناى آيه(وَ ما كُنَّا مُعَذِّبِينَ
حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا)[1] مىباشد.
[1] ما چنين نبودهايم كه عذاب كنيم، مگر بعد از آنكه رسولى
مبعوث نماييم. سوره اسرى، آيه 15.
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 15 صفحه : 459