نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 15 صفحه : 376
و آنچه بين آن دو است استدلال مىكنند بر
اينكه همه اين عوالم يك مدبر و يك رب دارند، كه در ربوبيت خود شريكى ندارد و چون
قائل به وجود ربى واحد براى عالميان بودهاند، ناچار از كلمه رب
العالمين تصورى در ذهنشان مىآيد، چون معنا ندارد بدون تصور چيزى، تصديق به
آن كنند.
و به عبارت خلاصهتر اينكه: رب العالمين كسى است كه اهل يقين، وقتى
به آسمانها و زمين و ما بين آن دو مىنگرند و نظام واحد را در آنها مىبينند به وى
و به ربوبيتش نسبت به همه آنها يقين پيدا مىكنند.
و استدلال به تحقق تصديق بر تحقق تصور قبل از آن، قوىترين استدلالى
است كه ممكن است اقامه شود بر اينكه خداى تعالى به وجهى قابل درك و به تصورى صحيح
قابل تصور است هر چند كه به حقيقت و كنهش قابل درك نيست و محال است احاطه علمى به
وى يافت.
پس با آنچه گفته شد دو نكته به خوبى روشن گرديد:
اول اينكه: موسى (ع) در پاسخ به فرعون وى را در آنچه پرسيد به چيزى
حواله داد كه اهل يقين مىتوانند تصورش كنند، چون به وجودش يقين دارند (و خلاصه
فرمود اگر مىخواهى رب العالمين را تصور كنى و بدانى كه كيست، بايد اهل يقين شوى).
دوم اينكه: آن حجيت و برهانى كه در سخن خود بدان اشاره كرد، برهانى
بود بر توحيد ربوبيت، كه آن را از وحدت تدبير گرفته بود، چون در قبال وثنىها بايد
همين مساله توحيد ربوبيت اثبات شود، زيرا وثنىها- همانطور كه مكرر گفته شد- قائل
به توحيد ذات هستند، و در ربوبيت خدا شريك قائل شدهاند.
با اين بيان، فساد گفتار بعضى[1]
از مفسرين روشن مىشود كه گفتهاند: از آنجايى كه علم به حقيقت ذات خدا ممتنع و
محال بوده، موسى (ع) از تعريف حقيقت رب العالمين عدول كرده، متعرض تعريف او به
صفاتش شده است و گفته رب العالمين همان رب آسمانها و زمين و ما بين آن دو است و با
جمله(إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ)
اشاره كرد به اينكه سراپاى عالم، با حدوث خود دلالت مىكند بر اينكه داراى محدث و
پديد آورنده است، و پديد آورندهاش ذاتى است واحد و واجب الوجود كه هيچ چيز در
وجوب وجود شريك او نيست.
وجه فساد اين گفتار همان است كه گفتيم وثنيت همه اين حرفها را قبول
دارند، يعنى