نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 1 صفحه : 536
كسى كه به خدا ايمان
دارد و زمام همه امور را بدست خدا مىداند شايسته نيست، هم چنان كه آيه:
((ما
أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ، وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ
يَهْدِ قَلْبَهُ)، آنچه مصيبت ميرسد به اذن خدا مىرسد، و هر كس بخدا ايمان داشته
باشد، خدا قلبش را هدايت ميكند)[1] هم به
اين معنا اشاره دارد.
پس اين قسم
از آيات نيز نظير قسم سابق است، چيزى كه هست آن آيات، اخلاق را از راه غايات اخروى
اصلاح و تهذيب مىكرد، كه يك يك آنها كمالات حقيقى قطعى هستند نه كمالات ظنى و
حياتى، و اين آيات از راه مبادى اين كمالات كه آن مبادى نيز امورى حقيقى و واقعى
هستند، مانند اعتقاد به قضاء و قدر، و تخلق به اخلاق خدا و تذكر به اسماء حسنايش،
و صفات عليايش (چون آدمى خليفه او است و بايد با اخلاق خود صفات او را نمايش دهد).
[تاثير
اعتقاد به قضا و قدر در اخلاق]
حال اگر
بگويى: اعتقاد به قضاء و قدر، علاوه بر اينكه مبدأ پيدايش اخلاق فاضله نيست، دشمن
و منافى آن نيز هست، براى اينكه اينگونه اعتقادات احكام اين نشئه را كه نشئه
اختيار است باطل مىكند و نظام طبيعى آن را مختل ميسازد، چون اگر صحيح باشد كه
اصلاح صفت صبر و ثبات و ترك تاسف و خوشحالى را همانطور كه شما از آيه استفاده
كرديد، مستند به قضاء و قدر، و خلاصه مستند به اين بدانيم، كه همه امور در لوح
محفوظ نوشته شده، و هر چه بنا باشد بشود مىشود، بايد صحيح باشد كه كسى بدنبال
روزى نرود و در پى كسب هيچ كمالى بر نيايد و از هيچ رذيله اخلاقى دورى نكند و وقتى
از او مىپرسند چرا دست روى دست گذاشته، و در پى تحصيل مال يا كمال يا تهذيب نفس
از رذائل و دفاع از حق و مخالفت با باطل بر نمىآيى؟ بگويد: هر چه بنا است بشود
مىشود، چون شدنىها در لوح محفوظ نوشته شده و معلوم است كه در اينصورت چه وضعى
پيش مىآيد، و ديگر بايد فاتحه تمامى كمالات را خواند.
در پاسخ
مىگوئيم: ما در بحث پيرامون قضاء جواب روشن اين اشكال را داديم و در آنجا گفتيم:
افعال آدمى يكى از اجزاء علل حوادث است و معلوم است كه هر معلولى همانطور كه در
پيدايش محتاج به علت خويش است، محتاج به اجزاء علتش نيز هست.
پس اگر كسى
بگويد (مثلا سيرى من با قضاء الهى بر وجودش رانده شده يا بر عدمش، سادهتر بگويم
خدا، يا مقدر كرده امروز شكم من سير بشود يا مقدر كرده نشود، پس ديگر چه تاثيرى در
خوردن و جويدن و فرو بردن غذا هست)، سخت اشتباه كرده، چون فرض وجود سيرى، فرض وجود
علت آنست، و علت آن اگر هزار جزء داشته باشد، يك جزء آن هم خوردن اختيارى