كرده باشد، آن را مانند ستون مىپندارد، اگر به خرطوم آن دست رسانده باشد آن را مانند ناودان مىداند و اگر ما تكتك پديدههاى عالم را هم مورد مطالعه قرار دهيم و نسبت به اجزاى جدا از هم شناخت پيدا كنيم (جهانشناسى)، باز هم نسبت به كل جهان به بينشى نمىرسيم. جهان احساسى و جهانشناسى با جهانبينى تفاوت دارند. در جهانبينى، ما نسبت به كل عالم وجود به قضاوت مىنشينيم، درحالىكه در جهانشناسى در مورد تكتك پديدهها (مانند مساحت كره زمين، فاصله زمين از خورشيد و ...) بحث مىكنيم. بنابراين، جهانبينى يعنى نوع بينش و تفكر ما درباره كل جهان هستى و نظام آن و به عبارت ديگر، تفسير ما از كل جهان؛ مثلًا، اينكه آن را مخلوق مىدانيم و برايش به خالقى قايليم. 3- ايدئولوژى «ايدئولوژى» «1»، كه در فلسفه اسلامى، به آن «حكمت عملى» گويند، عبارت است از هر بينش كلّى كه ارتباطى مستقيم با عمل دارد. كمال مطلوب از معرفت، در عمل به آن نهفته است و تمامى تكاليف فردى و اجتماعى، چه در قلمرو اخلاق، چه در زندگى مشترك خانوادگى و چه در زندگى گسترده اجتماعى، همگى از حكمت عملى يا ايدئولوژى سرچشمه مىگيرد. «2» فرق جهانبينى و ايدئولوژى از لحاظ منطقى، دوگونه قضايا وجود دارد: گاهى مىگوييم: «خدا هست»، «جهان وجود دارد»، «دنيا باقى نيست» و گاهى مىگوييم: «خدا را بايد عبادت كرد»، «بايد به قيامت معتقد بود»، «نبايد شيطان را اطاعت نمود.» با دقت در اين مثالها، درمىيابيم كه