بين اين دو گروه قضايا، يك تفاوت و اختلاف اساسى وجود دارد و آن اينكه در نوع اول، هيچگونه امر و نهيى وجود ندارد، بلكه محمولى عمومى براى موضوعى اثبات يا از آن سلب شده است. به بيان ديگر، در اين نوع قضايا از «هست» و «نيست» سخن گفته مىشود، در حالىكه در نوع دوم، سخن درباره «هست» و «نيست» يا اثبات و سلب نمىباشد، بلكه سخن از بايد و نبايد است. خلاصه آنكه انديشههايى را كه ناظر به واقعيات هستى مىباشد «جهانبينى» مىنامند، اما انديشههايى را كه ناظر به رفتار انسان در زندگى اجتماعى و فردى است و مشتمل بر نوعى «بايدها» و «نبايدهاى» كلى است «ايدئولوژى» مىگويند. مسائل اصلى جهانبينى مسائل جهانبينى، مسائلى است كه به شناخت كلى ما از جهان مربوط مىشود. اما بهطور كلى، مسائل اصلى آن عبارتند از: 1- آيا «جهان خارج از ذهن» واقعيت دارد؟ 2- هرگاه «جهان خارج از ذهن» واقعيت داشته باشد، آيا قابل شناخت مىباشد يا نه؟ 3- آيا از آفرينش انسان و جهان، هدفى در كار بوده است؟ 4- آيا نبوّت پايان مىپذيرد؟ و بر فرض ختم نبوّت، آيا ديگر فيوضات الهى منقطع مىگردد؟ «1»