نام کتاب : دين و دولت در انديشه اسلامي نویسنده : سروش، محمد جلد : 1 صفحه : 36
علاوه بر اين مشكلات فردى و اجتماعى، انسان
با مشكل ديگرى نيز مواجه است كه آن، بىخبرى از نهايت مسير خود مىباشد؛ زيرا
براساس اعتقاد به حيات اخروى و زندگى ابدى، عقل نسبت به حيات پس از دنيا تجربهاى
ندارد، و اگر بخواهد طرح كلى خود را براى زندگى دنيا، هماهنگ با آينده جاودانهاش
سازد، اظهار عجز و ناتوانى مىكند. از سوى ديگر، زندگى دنيوى با زندگى اخروى از
چنان پيوستگى و پيوندى برخوردار است كه سعادت در آن زندگى، تنها با جدّ و جهد در
اين زندگى تأمين مىگردد؛ چه اينكه حيات جسمانى و روحانى در تأثير متقابل با
يكديگر بوده و از تأثير رفتار بر ساختار روانى انسانها نمىتوان غفلت ورزيد.
با توجه به اين ابهامات و مشكلات فكرى است كه ايدئولوژى بشرى
نتوانسته است اطمينانبخش و اقناع كننده باشد، بلكه بر عكس با سرگشتگى و تحيّر
همراه بوده است.
پس با توجه به اينكه مكتب و ايدئولوژى از ضروريات حيات اجتماعى است،
و با قبول اينكه بشر از ارائه يك ايدئولوژى كامل و جامع ناتوان است، يا بايد
انسان را محكوم به سرگشتگى بدانيم كه راهى براى نجات از سردرگمىها ندارد، و يا
اگر ديد ديگرى درباره هستى و آفرينش داريم و خلأ و پوچى را از نظام هستى نفى
مىكنيم، بايد اعتراف كنيم كه اين نياز ضرورى بشر، از افقى فراتر از عقل، تأمين
شده است، و «وحى»، خطوط كلى حركت بشر- شريعت- را ترسيم مىكند.
ابن سينا نياز انسان به شريعت الهى را كه به وسيله نبى بيان مىگردد،
چنين توضيح داده است:
نياز به نبى و بيانكننده شريعت الهى و ايدئولوژى انسانى، در بقاى
نوع انسان و در رسيدن انسان به كمال وجودى انسانىاش، بسى بيشتر است از نياز به
رويانيدن مو بر ابروان و مقعر ساختن كف دو پا، و منافعى ديگر از اين قبيل كه صرفا
در بقاى نوع انسان سود دارند، بدون آن كه ضرورت بقاى نوع ايجاب كند.[1] نتيجه اين بحث، به بيان متفكر
اسلامى، شهيد مطهرى چنين است: