نام کتاب : دين و دولت در انديشه اسلامي نویسنده : سروش، محمد جلد : 1 صفحه : 336
در ديگر فلسفههاى سياسى نيز توجه به اين
شرط ديده مىشود، هرچند كه در تعريف و تبيين عدالت، ديدگاه يكسانى وجود ندارد.
ارسطو در كتاب «سياست» مىنويسد:
سروران هر حكومت بايد داراى سه صفت باشند: نخست پاىبندى به قانون
اساسى موجود، دوم توانايى و آزمودگى براى اجراى وظايف خويش و سوم بهرهمندى از
فضيلت و پيروى از آيين دادگرى ويژه هر حكومت؛ زيرا چون حق در حكومتهاى گوناگون
فرق مىكند، ناگزير شيوه دادگرى نيز در آنها متفاوت است.[1]
داشتن فرمانرواى عادل، كه از فضايل اخلاقى و طهارت نفسانى برخوردار باشد، در
نظامهاى اجتماعى گوناگون، طى قرنها، يك ارزش مثبت و خواستنى تلقى مىشد؛ ولى
ظهور «ماكياوليسم» در صحنه سياست و اخلاق، كه به قطع رابطه اين دو نهاد انسانى حكم
كرد، وضع جديدى را در جهان انديشه و سياست به وجود آورد. و پس از آن، تلاشهاى
جدّى فراوانى، براى زيبا جلوهدادن سياست منهاى اخلاق، و سياستمداران منهاى فضايل
اخلاقى، صورت گرفت و در اثر آن، هر كارى براى كسب قدرت مباح شمرده شد. و بالأخره،
خميرمايه فعاليت سياسى، «زور و تزوير» براى رسيدن به كاميابى به حساب آمد.
ماكياولى مىگفت:
براى شهريار لازم نيست كه خصال پسنديده، مانند دل پاك، داشته باشد.
جرأت مىكنم كه بگويم: داشتن و مراعات اين خصال، خطرناك است؛ ولى تظاهر به داشتن
آنها سودمند است.[2] در مسلك
سياسى ماكياولى، ارزشها و فضيلتها چندان سقوط كرده، و بهگونهاى از صحنه سياست
طرد شدند كه كنار گذاشتن آنها شرط قرار و پايدارى جامعه سياسى، شمرده شد. به گفته
وى: