نام کتاب : دين و دولت در انديشه اسلامي نویسنده : سروش، محمد جلد : 1 صفحه : 227
تفسير شده است:
خداوند از فرمانروايان و حكّام خواسته است كه بر طبق عدالت، حكم كند.[1] همچنين به حضرت داود گفته شده:
چون خداوند، تو را خليفه قرار داده است، به عدالت حكم كن.
يا داوود انا جعلناك خليفة فى الارض، فاحكم بين الناس بالحق.[2] در اين آيه، «حكم» به عنوان شأنى كه برخلاف و حكومت مترتب است،
قلمداد شده است:
با توجه به اين استعمالها و چنين شواهدى، اختصاصدادن «حكم» به «حكم
قضايى»، در سوره نساء، كه خداوند از پيامبر مىخواهد كه بين مردم حكم نمايد:
«لتحكم بين الناس» وجهى ندارد. به علاوه، تأمل
در مضمون خود اين آيه، نشان مىدهد كه مقصود از حكم، صرفا حكم قضايى نيست؛ زيرا:
اولا، محور اصلى آيات قبل از آن، جهاد است، و در جهاد، مسلمانان با
فرماندهى و حكم ولايى حضرت، كه نمايانگر زعامت مسلمين است، در ارتباطند، نه با حكم
قضايى. ميدان جنگ، محكمه قضاوت نيست كه قاضى و حكم قضايى بطلبد. بلكه ميدان جنگ،
صحنه فرماندهى است كه نياز به حاكم و فرمانده دارد و با حكم ولايى اداره مىشود.
ثانيا، با صرفنظر از سياق آيات قبل، حكم پيامبر، براى از بين بردن
اختلافات و درگيرىهاى مسلمين است. ازاينرو، دايره حكم رسول خدا صلّى اللّه عليه
و آله و سلّم در شعاع اختلافاتى است كه بين مسلمين بروز مىكند: «يحكموك فيما شجر بينهم».[3]
و پر واضح است كه رفع بسيارى از اختلافاتى كه در سطح جامعه و در بين گروههاى
مختلف رخ مىدهد، فراتر از كار قاضى و حلّ نزاعهاى شخصى است. تنها رهبر سياسى امت
مىتواند به اين منازعات خاتمه داده و آرامش را به جامعه برگرداند.