نام کتاب : دين و دولت در انديشه اسلامي نویسنده : سروش، محمد جلد : 1 صفحه : 122
نسبت اين دو نسبت روح و بدن است. اينروح و
بدن، اين مغز و پوست، بايد به يكديگر بپيوندند. فلسفه پوست، حفظ مغز است. پوست از
مغز نيرو مىگيرد و براى حفظ مغز است اهتمام اسلام به امر سياست و حكومت و جهاد و
قوانين سياسى، براى حفظ مواريث معنوى، يعنى توحيد و معارف روحى و اخلاقى و عدالت
اجتماعى و مساوات و عواطف انسانى است. اگر اين پوست از اين مغز جدا باشد، البته
مغز گزند مىبيند و پوسته خاصيتى ندارد، بايد سوخته شود ... اسلام در عين اينكه
مكتبى است اخلاقى، سيستمى است اجتماعى و سياسى، اسلام معنى را در ماده، باطن را در
ظاهر، آخرت را در دنيا، و بالأخره مغز را در پوست، و هسته را در پوسته نگهدارى
مىكند. انحراف خلاف و حكومت از مسير اصلى خود، دستگاه خلافت را به منزله پوسته
بىمغز و قشر بدون لب درآورد. عناوين «يا امير المؤمنين ...»، «يا خليفه رسول
الله»، و حكومت به نام خدا بود؛ اما معنى، يعنى تقوا، راستى، عدالت، احسان، محبت،
مساوات و حمايت از علوم و معارف وجود نداشت و سياست از ديانت عملا جدا شد.[1]
بانيان انديشه تفكيك
شعار جدايى دين از سياست، در يكى دو قرن اخير، از سوى جبهههاى
مختلفى مطرح شده است كه نه انگيزه همه آنها يكى بوده، و نه هدف واحدى را دنبال
نمودهاند.
به علاوه كه محتواى اين شعار هم از نظر اين جناحها يكسان نبوده و
هر گروه تفسير خاصى از آن ارائه كرده است.
شگفتآور است كه اين نغمه از سوى جبهه استبداد داخلى، استعمار خارجى،
روشنفكران و حتى متدينان برخاسته است و هركدام به گونهاى از آن حمايت كردهاند:
الف) استبداد داخلى
حاكمان استبدادگر، براى توجيه و ادامه ديكتاتورى خود، از شعار تفكيك
دين از