نام کتاب : الگوى اسلامى شادكامى با رويكرد روان شناسى مثبت گرا نویسنده : پسنديده، عباس جلد : 1 صفحه : 574
در اين گروه هم در مرحله پس از آزمون (اجراى تمرين)، نسبت به خطّ
پايه، شادمانتر شدند و كمتر افسرده بودند. شناسايى توانمندىها نيز در مرحله بلافاصله
پس از اجراى تمرين، اثربخش بود.
اما
محقّقان در مورد تمرين آخر (بهترين حالت فردى)، نتيجهگيرى كردهاند كه اين فن،
چندان اثربخشى نداشته. بنا بر اين، آن را از بسته آموزشى، حذف كردند.[2172]
داك
ورث و همكاران، در نتيجهگيرى از اين مطالعه گسترده، به يافته جالبى رسيدهاند.
آنان مىنويسند: «در مرحله آنى پس از آزمون، حتّى اعضاى گروه گواه هم شادتر بودند
و افسردگى كمترى را گزارش دادند. اين واقعيت، اهميت اجراى طرحهاى داراى گروه گواه
كنترل شده و دارونما را نشان مىدهد»؛ امّا اين نويسندگان در اين مورد كه چرا
بلافاصله پس از اجراى تمرينها همه افراد (حتّى افراد گروه كنترل)، شادمانتر
بودند و افسردگى كمترى داشتند، چنين استدلال كردهاند كه «شايد عمل كردن به كارى
كه توسّط يك متخصّص حرفهاى، تدوين و تهيه شده، كافى باشد تا در كوتاهمدّت روحيه
افراد در زندگى بالا برود و آنها شادمانتر شوند».[2173]
اما
همانگونه كه در باره شيوه اجراى تحقيق ياد شده اشاره شد، آزمودنىها آموزشها را
از طريق اينترنت فرا مىگرفتند و سنجشها را هم از همين طريق اجرا مىكردند. بنا
بر اين نياز بود تا اوّلًا تحقيقى با طرح مناسبتر و به طور زنده اجرا شود و
ثانياً در آن، نمونههاى بالينى هم حضور داشته باشند. لازم به يادآورى است كه بر
اساس گزارش داك ورث و همكارانش، تا پيش از اجراى اين قبيل پژوهشها، تنها تحقيقى
كه مداخلههاى روانشناسى مثبتگرا را بر روى يك نمونه بالينى بررسى كرد، مطالعه
گرانت،[2174] سالسدو،[2175]
هينان،[2176] فريچ و پوستر[2177]
بود. در اين مطالعه،
گرانت
و همكاران، بر مبناى آموزههاى كيفيت زندگى درمانى فريچ، شانزده بيمار افسرده را
در يك طرح كنترل شده مناسب، مورد مطالعه قرار دادند. آزمودنىها در آزمون بِك،
داراى نمره بيست يا بالاتر و در مقياس درجهبندى افسردگى هاميلتون هم نمره چهارده
يا بالاتر داشتند.
طرح
مطالعه، نوعى كتابْ درمانى بود كه در آن، آزمودنىها مطالبى را در باره افزايش
خشنودى از زندگى در حوزههاى مختلف زندگى، مثل: سلامت، عزّت نفس، اهداف، ارزشها،
پول، كار،
[2172]. سليگمن، استين پارك و
پترسون، 2005؛ به نقل از براتى، 1388.
[2173]. داكورث، استين و
سليگمن؛ به نقل از براتى، 1388.