نام کتاب : الگوى اسلامى شادكامى با رويكرد روان شناسى مثبت گرا نویسنده : پسنديده، عباس جلد : 1 صفحه : 22
خواجه نصير طوسى و ابن مسكويه رازى، سعادت را داراى مراتبى مىدانند
كه پايينترين آن، مربوط به حيات مادّى انسان، و والاترين مرتبه آن، مربوط به آخرت
است كه آن را «سعادت تام» مىدانند. آنها نيز معتقدند كه در دنيا سعادت تام (درجه
نهايى سعادت) حاصل نمىشود؛ زيرا درد و رنج و حسرت و حرمان، وجود دارد و سعادت را
اين دانستهاند كه انسان با حركت ارادى به كمال «خويش» دست يابد و بالاترين مرتبه
فضيلت اين است كه افعال انسان، الهى و خيرِ محض و بدون نظر به پاداش و كيفر و فقط
براى خدا باشد و اين، خير محض است كه غايتى لنفسه است.[56]
سه.
روانشناسان
داينر،
لوكاس[57] و اوشى،[58]
در كتاب راهنماى روانشناسى مثبتگرا[59] بيان مىدارند كه از زمانهاى
بسيار دور، هميشه اين سؤال مطرح بوده كه «چه چيزى باعث خوشبختى و بهزيستى
مىشود؟». هر يك از پژوهشگرانى كه در اين حيطهبه كار پرداختهاند، عوامل و ابعاد
خاصى، معرّفى كردهاند كه هر فردى كه واجد اين ويژگىها و ابعاد باشد، داراى نسبتى
از «بهزيستى روانى»[60] است. در طول تاريخ، فلاسفه و
رهبران مذهبى، عقيده داشتند كه داشتن عشق و معرفت و عدم دلبستگى به دنيا، مؤلّفه
اساسى يك زندگى پُربار و رضايتبخش را تشكيل مىدهند. با اين وجود، سودگرايانى چون
جرمى بنتام،[61] معتقدند كه وجود لذّت و نبود
درد، ويژگى تعريف كننده يك زندگى خوب هستند. لذا مىتوان سودگرايان را انديشمندان
پيشگام در تحقيقات مربوط به بهزيستى دانست كه بر لذّتها و دردهاى هيجانى، ذهنى و
بدنىاى كه فرد تجربه مىكند، تمركز داشتند. هر چند ويژگىهاى اساسى ديگرى براى
تعيين شاد بودن يك فرد وجود دارند، امّا فردى با احساس شادى فراوان، يك مؤلّفه
كليدى براى داشتن زندگى خوب را در اختيار دارد.
در
اوايل قرن بيستم بود كه مطالعات تجربى در زمينه بهزيستى روانى شكل گرفتند. در سال
1925 م، فلوگل،[62] حالات خُلقى را مورد مطالعه
قرار داد. اين تحقيق وى را مىتوان پيشگام رويكردهاى جديد نمونهگيرى تجربى
دانست. بعد از جنگ جهانى دوم، گالپ،[63] كانتريل[64]
و