ثروت در لغت يعنى مال بسيار و مردم بسيار. مىگويند دان و ثروت مال
(يعنى مردان بسيار و مال بسيار) در خبر آمده است كه: خداوند بعد از لوط پيامبرى
نفرستاد مگر در انبوهى (ثروت) از مردمش. ثرأ به معنى مال بسيار است.
حاتم گويد: خويشاوندان مىدانند كه اگر حاتم اراده كند، ثروت او زياد
است.
نزد اقتصاددانان ثروت عبارت از هر چيزى است كه نياز و ميل انسان را
ارضا كند. آنها به دو نوع ثروت معتقداند:
اول ثروت مشترك مثل آب، هوا، نور خورشيد، اگر چه بهرهمندى مردم از
اين ثروتهاى مشترك مساوى نيست. دوم ثروت خاص، و آن عبارت از هر چيزى است كه فردى
يا جامعهاى به دست آورد مثل كالا، تجارت، آب و ملك، پول نقد، حيوانات، مزرعه و
غيره، معنى به دست آوردن و مالك شدن اين است كه در موقعيت و وضعى قرار گيرد كه
بتواند آن را بفروشد يا ببخشد. زيرا دارائى چيزى است كه داراى ارزش باشد. اين نوع
دارائى را مال نيز مىگويند. بحث در مورد مال، شامل بهرهبردارى، توزيع، كاربرد و
استهلاك آن است.
ثروت اندوزى در علم اقتصاد عبارت است از فن بهرهبردارى از ثروت و
افزودن آن، صرف نظر از چگونگى اكتساب آن و استفاده بردن از آن يا چگونگى خرج كردن
آن. كسى كه مال را فقط براى مال جمع كند مانند ميداس (Midas( است كه زندگى بر او سخت شد در حالى كه
مىتوانست همه چيز را به طلا تبديل كند. نياز به مال براى زندگى امرى ضرورى است
اما كسانى كه از راه نامشروع كسب ثروت مىكنند و بر ايشان مهم نيست كه چگونه به آن
دست يابند، نمىتوانند خوشبخت باشند، گر چه ممكن است تمام مردم بر آنان رشك برند و
نسبت به خوشگذرانىهاى آنان حسادت كنند. (رجوع كنيد به تهذيب الاخلاق ابن مسكويه).
وقتى كسى مال بسيار داشته باشد، به او غنى يا ثروتمند مىگويند. ثروت
مجازا به داشتن فكر و عاطفه و زبان گويا نيز اطلاق مىشود. مثلا مىگويند نظر
فلانى در مورد حقيقت غنى است. از اين قبيل است ثروت فكرى، ثروت ادبى، ثروت علمى و
...
ثقافت
فارسى/ فرهنگ
فرانسه/Culture
انگليسى/Culture
لاتين/Cultura
ثقافت به معنى مهارت و كاردانى و هوشيارى است. و انسان با ثقافت يعنى
كسى كه نسبت به رفع احتياجات خود مىداند كه چه بايد كرد. معنى خاص ثقافت عبارت
است از تقويت و رشد بعضى از صفات عقلانى يا متعادل كردن وظايف بدنى. در اين مورد
تثقيف عقل و تثقيف بدن را به كار بردهاند. همچنين گفتهاند ثقافت رياضى، ثقافت
ادبى و ثقافت فلسفى.
ثقافت به معنى عام صفتى است كه افراد ماهر كار آزموده داراى حس
انتقادى و قضاوت صحيح بدان متصفاند و يا به معنى تربيتى است كه اكتساب اين صفات
را ممكن مىسازد. روستان گويد: «علم شرط لازم ثقافت است اما شرط كافى آن نيست. لفظ
ثقافت به مزاياى عقليى اطلاق مىگردد كه علم آنها را براى ما كسب مىكند تا
قضاوتهاى ما را صحيح و عواطف ما را پاكيزه گرداند.» شرط ثقافت به اين معنى اين است
كه بين انسان و طبيعت از يك طرف و بين فرد و جامعه از طرف ديگر و همچنين افراد
انسان و ارزشهاى روحى و انسانى تعادل برقرار كند.
اگر لفظ ثقافت (فرهنگ) به معنى تمدّن (حضارت) به كار رود، چنانكه در
زبان آلمانى چنين است، داراى دو وجه خواهد بود: وجه درونى، كه عبارت است از فرهنگ
و تمدن، و وجه خارجى و عينى كه عبارت است از مجموع عادات، اوضاع اجتماعى، آثار
فكرى، روشهاى هنرى و ادبى، روشهاى علمى و فنى، انواع تفكّر و احساس و ارزشهاى
گوناگون در يك جامعه معين، و يا عبارت است از روش