responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فرهنگ فلسفى نویسنده : جميل صليبا- منوچهر صانعى دره بيدى    جلد : 1  صفحه : 270

مى‌گويند: چيز دوم، يعنى چيزى كه ارزش آن بعد از اولى قرار دارد.

آموزش دومى (آموزش متوسطه) مرحله آموزشى است كه بعد از آموزش ابتدائى قرار دارد و جزء آموزش‌هاى عمومى است.

تعيين مقدار دومى در قضيه عبارت است از محدوديت محمول، به نحوى كه نسبت سلب يا ايجاب بين محمول و موضوع در تمام حالات ممكن نباشد. مثل: تمام مردم احيانا فريب كارند مفاد اين قضيه غير از تحديدى است كه شمول محمول در قضيه را محدود به بعضى افراد موضوع مى‌كند.

(رجوع كنيد به كم، محمول، استغراق) در روانشناسى، وظيفه دوم تصور در مقابل وظيفه اول آن قرار دارد. وظيفه اوليه عبارت است از آثارى كه تصور نزد خود در مركز شعور آگاه مستقيما ايجاد مى‌كند. اما وظيفه دومى مركب از آثارى است كه تصور بعد از غيبت از مركز شعور آنها را به جا مى‌گذارد. اگر در ذهن كسى، آثار اوليه تصور بر آثار ثانويه غلبه كند، [اصطلاحا] او را اولى مى‌نامند و چنين كسى هميشه اهل زمان حاضر است و در زمان حاضر زندگى مى‌كند، برخلاف فرد ثانوى كه تأثير زمان حاضر در او از تأثير گذشته و آينده كمتر است.

در علم اقتصاد، مقصود از قطب دوم، صنعت است كه در مقابل كشاورزى (قطب اول) و خدمات (قطب سوم) قرار دارد.

در اجسام كيفيات ثانوى در مقابل كيفيات اولى است.

كيفيات اوليه كيفياتى است كه نمى‌توان جسم را تصور كرد مگر اينكه تصور اين كيفيات در ذهن باشد مثل امتداد، حركت، مقاومت و شكل. اما كيفيات ثانوى كيفياتى است كه مى‌توان جسم را بدون تصور آنها، تصور كرد مثل رنگ، مزه، بو، صدا و گرما.

ثانويت (ظاهرة)

فارسى/ پديدار دوم‌

فرانسه/Epiphenomene

انگليسى/Epiphenomenon

دوم پديدار يا پديدار دوم، پديدارى است كه تابع پديدار ديگرى باشد. به اين معنى كه وجود و عدم آن، در وجود و عدم پديدار اصلى (اولى) بى‌تأثير است. مثل صداى موتور اتومبيل كه [در عين اينكه تابع موتور است و نسبت به آن‌] نه مفيد است و نه مضر و نه مقدم بر موتور است و نه مؤخر بر آن.

نظريه اصالت پديدار ثانوى (Epiphenomenisme(

عبارت است از قول به اينكه پديدارهاى ادراكى تابع چگونگى سلسله اعصاب است، يعنى پديدارهاى ادراكى ناشى از سلسله اعصاب، اما بى‌اثر در آن است. نسبت اين حالات به وضع فيزيولوژيكى اعصاب مثل نسبت سايه جسم به جسم است يا نسبت نور به چراغ. چنانكه نور برخاسته از شمع اتومبيل در حركت اتومبيل بى‌اثر است و سايه شى‌ء متحرك در حركت آن بى‌اثر است، به همين طريق پديدارهاى شعورى در حركت و فعل انسان اثر ندارد، زيرا شعور پديده زائدى است و مغز فكر را توليد مى‌كند، چنانكه كبد صفرا را توليد مى‌كند.

ثبات‌

فارسى/ پايدارى‌

فرانسه/Perseverance

انگليسى/Perseverance

لاتين/Perseverantia

ثبات به معنى استقرار، درستى و دورانديشى است. در روانشناسى، ثبات صفت كسى است كه در كار خود پابرجا و صاحب صبر و بردبارى باشد. و چنانكه ابن مسكويه گفته است: «فضيلت نفس است در تحمل دردها و ايستادگى در مقابل آنها.» (تهذيب الاخلاق) و چنانكه بايرون گفته است: قدرت نفس است در ادامه و حفظ نشاط ارادى كه كار طولانى مستلزم و مقتضى آن است.

ثبات غير از ثبوت است. زيرا ثبوت نزد دانشمندان روانشناسى و فيزيولوژى عبارت است از بقاء و دوام در يك موقعيت مادى يا معنوى در مدتى بيش از حد معمول، و نيز ثبوت عبارت است از بقاى تأثير چيزى در ذهن، بعد از رفع آگاهى. فرق [ديگر] ثبوت و ثبات اين است كه وجه تمايز ثبوت، جمود و سكون است در حالى كه تمايز ثبات به فعاليت و تحرّك است.

ثبوتى مترادف وجودى است و بر موجود خارجى اطلاق مى‌شود و ثبات نفس عبارت است از قدرت و تحمّل صبر.

ثبات انواع (fixisme( عبارت است از اعتقاد به اينكه انواع حيوانات هر كدام در طول زمان ثابت است و اين‌

نام کتاب : فرهنگ فلسفى نویسنده : جميل صليبا- منوچهر صانعى دره بيدى    جلد : 1  صفحه : 270
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست