متبادل يعنى چيزى كه بتوان آن را به جاى چيز ديگر لحاظ كرد. مثلا اگر
دو خط به نام (الف) و (ب) داشته باشيم و نسبت آنها به يكديگر در تقريب (الف ب) و
در عين حال در تقريب (ب الف) باشد، اين دو خط را متبادل گويند.
قضيه تبادلى قضيهاى است كه بتوان هر
يك از طرفين آن را در جاى ديگرى قرار داد، به نحوى كه موضوع قضيه محمول و محمول آن
موضوع قرار گيرد. پس مىتوان دو قضيه زير را قضاياى متبادل ناميد: هر انسانى حيوان
ناطق است. هر حيوان ناطقى انسان است. قضيه متبادل صادق نيست مگر در قضاياى سالبه
كليه. مثل اين قضيه كه: هيچ كاملى انسان نيست. هيچ انسانى كامل نيست. اما در
قضاياى موجبه كليه، فقط هنگامى تبادل صادق است كه وسعت حدود قضيه (طرفين) مساوى هم
باشد [يعنى] از نوع حد تام باشد. زيرا اگر قضيه: هر انسانى فانى است، صادق باشد،
قضيه: هر فانى انسان است، صادق نيست. فرق تبادل و عكس (در قضايا) اين است كه تبادل
اعم و عكس اخص است. [پس هر عكسى تبادل است اما هر تبادلى عكس نيست.] (رجوع كنيد به
عكس) نظريه تبادلى در رياضيات اين است كه
نتيجه به فرضيه و فرضيه به نتيجه تبديل شود. مثلا: اگر دو وتر دايره مساوى يكديگر
باشند (فرضيه) فاصله آنها از مركز دايره مساوى يكديگر خواهد بود (نتيجه)، حال اگر
بخواهيم اين قضيه را به قضيه تبادلى تبديل كنيم خواهيم گفت: اگر فاصله هر يك از دو
وتر دايره از مركز دايره مساوى يكديگر باشد، طول اين دو وتر مساوى يكديگر خواهد
بود.
تبديل و تبدّل
فارسى/ دگرديسى
فرانسه/Transformation
انگليسى/Transformation
لاتين/Transformatio
تبديل عبارت است از تغيير صورت شىء به صورت ديگرى، مانند تغيير
انواع يا تغيير نيرو (انرژى). در منطق، تبديل عبارت است از تغيير قضيهاى به قضيه
ديگر كه معادل آن باشد، مانند قضيه سالبه كليه كه در عكس تبديل به سالبه كليه
ديگرى مىگردد. چنين قضيهاى، قضيه تبادلى ناميده مىشود (رجوع كنيد به تبادل) در
هندسه، تبديل به معنى تغيير شكلى به شكل ديگر معادل آن است، به نحوى كه هر يك از
آن دو مستلزم ديگرى باشد و يا هر گونه خواصى كه از شكل اول به دست آمد از شكل دوم
نيز به دست آيد.
همچنين تبديل يا تحويل عبارت است از عوض كردن يكى از اجزاء جمله با
جزء مقابل آن در جمله ديگر.
مذهب اصالت تحول يا تحولگرائى (Transformisme(
عبارت است از اعتقاد به اينكه انواع موجودات زنده در حالت معينى ثبات
ندارند، بلكه اين انواع به يكديگر تبديل مىشوند.
اين عقيده نزديك به مذهب تطور است، جز اينكه اگر تنوع موجودات زنده
را، مانند الفت گرفتن و تغيير كيفى و گزينش، يكى از عوامل تبدّل به حساب آوريم،
[در اين صورت] تبدل در زيستشناسى اعم از تطوّر خواهد بود. و اگر تطور (Evolution( را قانون عامى بدانيم كه تمام پديدههاى هستى را (ماده، حيات،
عقل، جامعه) شامل گردد، در اين صورت معنى آن اعم از تبدل خواهد بود. معنى اين سخن
اين است كه تطوّر يك مذهب فلسفى عامّ است در حالى كه تبدّل از مذاهب خاص طبيعى
است. (رجوع كنيد به تطور)
تبرير
فارسى/ توجيه
فرانسه/Justification
انگليسى/Justificatio
لاتين/Justification
تبرير در لغت به معنى پاك كردن و به نيكى نسبت دادن است. در معجم
الوسيط، تبرير به معنى پاك گردانيدن عمل و نيز به معنى ذكر اسباب اباحه آن آمده
است. مقصود از تبرير، ايجاد علاقه و ارتباط بين واقع و حق و ذكر اسباب و عللى است
كه چيزى را از جهت منطقى و اخلاقى مباح و جايز مىگرداند. به اين جهت گفتهاند
تبرير چيزى است كه توسط آن، انسان نظر خود را در مورد كارى كه كرده است يا
عقيدهاى كه بر او ابراز شده است، بيان مىكند.
حجج تبرير يا دلايل توجيه در نظر مالبرانش، عبارت از انگيزههاى
عقليى است كه در اثبات حقانيت بعضى از