فلسفه، طب، نجوم، رياضيات و طبيعيات به كار بردهاند، به موجب علّت
خاصّى انتخاب نشده است.
قاعده چهارم: اين قاعده مربوط به
اقتباس كلمات بيگانه و وارد كردن آنها در زبان عربى است كار را تعريب گوييم مانند
لفظ هورميت كه اصل آنHormique است و لفظ راد كه اصلRadium است و لفظ موناد كه اصل آنMonade
است و لفظ ديموقراطيه كه اصل آنDemocratie است. پيداست كه اين قاعده
نبايد اجرا گردد مگر در جائى كه نتوانيم يك لغت عربى در مقابل آن مشتقّ كنيم. اگر
در متون عربى قديم لغتى پيدا نشود كه آن را عينا يا با تغيير، در ترجمه لغت بيگانه
به كار بريم و زبان عربى مشتمل بر اسمى نباشد كه به معنى مورد نظر نزديك باشد و
بتوان از آن اسم يا فعل يا صفت مشتق نمود، استعمال عين لغت بيگانه به مقصود
نزديكتر است و معنى آن واضحتر است تا اينكه يك لفظ عربى نامأنوس به كار بريم كه
فرضا معنى مورد نظر را برساند. دانشمندان قديم ما استعمال الفاظ فلسفه، جغرافيا و
كيميا را مغاير اعتبار زبان عربى نمىدانستند، ما هم اگر امروز لفظ فيزيك (فيزياء)
را به معنىphysique و لفظ دمكراسى (ديميوقراطيه) را به معنىDemocratie به كار بريم، مثل آنان كار بجائى انجام دادهايم. صاحب كتاب
«هوامل و شوامل» در جواب يكى از سؤالها گويد:
«مىبينم كه تو از درك حقيقت چشمپوشى كردهاى مگر اينكه به زبان
عربى باشد. بنا بر اين اگر زبان عربى معدوم شود، تو از علم صرف نظر مىكنى، امّا
ما، خداوند تو را تأييد كند، دست از تحقيق در معانى بر نمىداريم به هر زبانى كه
باشد و به هر عبارتى كه به دست آيد [1].» اين گفتار به ما نشان مىدهد كه قاعده چهارم كه در اينجا ذكر
كرديم، راه روشنى است كه پيمودن آن، در جائى كه زبان عربى به لغت بيگانهاى نياز
داشته باشد كه معناى جديدى را فقط با توسل به آن، مىتوان درك كرد، واجب است.
موقعيّت چنين لغتى مانند موقعيّت ساير لغاتى است كه معنى جديد علمى را توسّط
الفاظى كه واضع آن الفاظ برگزيده است، بيان مىكند. مثلًا مىگوييم تلفن، رادار،
سينما و تلويزيون، بدون اينكه زيانى به زبان ما برسد. زيرا شيوع اين الفاظ در ميان
مردم، استعمال آنها را در كتب علمى بهتر از استعمال الفاظ هاتف (به معنى تلفن) و
ارزيز (به معنى رادار) و تصاوير متحرّك و امثال آن، وافى به مقصود مىگرداند.
معانى و مفاهيمى كه در سينههاست، به قول جاحظ، پوشيده و پنهان، دور و تنها، و پشت
پرده و مخفى [2] است و مردم با ذكر اين معانى و خبر
دادن از آنها و استعمال آنها، اين معانى را زنده مىكنند. وقتى يك اصطلاح علمى در
بيان مطلب، نامأنوس باشد، اما در ميان مردم رايج گردد، از لفظ صحيحى كه در ميان
مردم رايج نباشد، مناسبتر و شايستهتر است و چنانكه بعضى گفتهاند، خطاى مشهور
بهتر تا صحيح مهجور.
قواعد چهارگانهاى كه در اينجا بدان اشاره كرديم، حصر عقلى نيست و
هرگز گمان نمىكنيم كه همه مشكلات كار مترجم را در اينجا برشمرده باشيم. دانشمندان
اروپا در وضع اصطلاحات علمى به زبانهاى لاتين و يونانى تكيه مىكنند. براى آنان
اين امكان وجود دارد كه از تركيب دو يا چند كلمه، كلمات مركّب جديد به وجود آورند
و يا با افزودن پيشوند (prefixes( يا پسوند (Suffixes( به ريشه اصلى كلمه، به نحوى كه كلمات متشابهى
تركيب شود كه به معانى متباين دلالت كند، كلمات تازه بسازند. از اين قبيل است
كلماتSynthese وparenthese وAntithese و
[1] - كتاب «هوامل و شوامل» از ابو حيان توحيدى و مسكويه، چاپ
قاهره ص 104