صورت معقولى از هر چيزى كه در عقل فعّال باشد در ذهن او مرتسم
مىشود. اين ارتسام يا ناگهانى و يا نزديك به ناگهانى است
[1].» و نيز در كتاب «اشارات» گفته است: «حدس قوّهايست كه حدّ وسط را
ناگهان در ذهن ترسيم مىكند، اين ارتسام يا در پى شوق و طلب بدون حركت است و يا
بدون اشتياق و حركت است [2].»
اين عبارات نشان مىدهد كه معنى حدس نزد قدما عبارت بوده است از اصابت به حدّ وسط
هنگام وضع مطلوب، و يا اصابت به حدّ اكبر هنگام برخورد با حدّ وسط و خلاصه سرعت
انتقال از معلوم به مجهول.
اين معنى چنانكه پيداست، اندكى با معنى حدس (Intuiton( در نظر فلاسفه جديد متفاوت است. ولى ما
ملاحظه مىكنيم كه حدس براى هر يك از تمام اين فيلسوفان معنى مخصوصى دارد. حدس
عقلى مانند حدس بديهى، حدس حسّى، حدس نفسانى و حدس فلسفى بدان معنى كه برگسون از
آن سخن گفته است.
حال كه لفظ حدس، مطابق نظريات فيلسوفان مختلف، اختلاف پيدا مىكند،
تفاوت معنى آن در فلسفه جديد، با فلسفه قديم، مانع از اين نيست كه اين لفظ را به
هر دو معنى به كار بريم و نياز به لفظ ديگرى مانند لفظ بداهت نيست كه بعضى مترجمان
آن را براى بيان اين معنى برگزيدهاند. زيرا بداهت معادل «Evidence است نه معادل حدس. بنا بر اين در اين موارد،
اتكاء به الفاظ قديمى، توأم با تغيير معناى آنها و تعيين معناى جديد آنها كافى
است.
قاعده سوم: اين قاعده مربوط است به
تحقيق در الفاظ جديد با معانى جديد و مراعات قواعد اشتقاق لغت در عربى [و فارسى]،
چنانكه كلمه شخصيّت در ترجمهpersonnalite و كلمه استبطان (درون نگرى) در ترجمهIntrospection و كلمه اهتمام در ترجمهInteret و كلمه انتحاء (گرايش) در ترجمهTropisme و كلمه تكيّف يا مؤالفت (مطابقت) در ترجمهAdaptation قرار مىگيرد. اينها همه اصطلاحات تازهايست
كه قدما آنها را به كار نمىبردند.
ولى ما با اطمينان اين كلمات را به كار مىبريم. زيرا اين ترجمه
منطبق با اصولى است كه زباندانان وضع كردهاند. اين كار شبيه بعضى استعمالات
قدماست كه لفظ قوّه را در ترجمهpuissance و لفظ فعل را در ترجمهActe و لفظ صورت را در ترجمهForme
و لفظ امكان را در ترجمهpossibilte به كار مىبردند. قدما مىگفتند «امكان شىء»
عبارت است از جواز بروز و فعليّت يافتن آنچه بالقوّه است كه طبيعت آن بين واجب و
ممتنع قرار دارد. سپس از كلمه امكان، لفظ تمكين را به معنى ظهور ارادى شىء از
قوّه به فعل، مشتقّ كردند. كلمه تمكين به معنى ديگرى هم آمده است، كه عبارت است از
انجام يافتن فعل امكان. مثلا مىگوييم سنگ را در جاى خود قرار دادم و جاى آن را
باز كردم و آن را در جايش استوار ساختم تا در آنجا قرار گيرد و حركت نكند. اگر ما
امروز لفظDeterminisme را به حتميت، و لفظObjectivite را به موضوعيت (عينيّت) و لفظPositivisme را به وضعيّت (تحصّلى) ترجمه كنيم، از حقّ و حدّ مطلب تجاوز
نكردهايم زيرا دانشمندان قديم ما الفاظ هويت و انيّت و ماهيّت را به كار بردهاند
[مقصود نويسنده، افزودن حرف ت به آخر كلمات و ساختن مصدر از آنهاست]. اما
زبانشناسان و لغويان كه مىخواهند ما را از خطا باز دارند، نمىخواهند از قفس كتب
لغت و فرهنگها خارج شوند، چنانكه گوئى الفاظى كه دانشمندان قديمى ما در