نام کتاب : مبانى تشريع اسلامى(3) نویسنده : مدرسى، سيد محمد تقى جلد : 1 صفحه : 56
مجهّز به لايهاى است كه- به علاوه مراكز فرافكنى- شمار سلولهاى آن
دو برابر مراكز ارتباط مىباشد و روشن است كه اينگونه مراكز در ميان حيوانات يافت
نمىشود و تنها در ميان پستانداران برتر، بسيار اندك يافت مىشود و انسان تنها
موجودى است كه بازتابهايى طبيعى دارد كه مراكز تركيب، آنها را مشخّص مىسازد و آن
از نظر سمت و سو يا خوددارى و يا مراقبت، تابع مراكز ارتباط است.
[1]
او مىافزايد كه زياده نگفتهايم اگر بگوييم: آدمى از نظر فيزيولوژى
در اختيار پرده مغز خويش است و اين وابستگى در پيوند با تكامل طبيعى او بسيار
حسّاس مىباشد و اين در حالى است كه اگر پرده مغز، نو نشود مرز نهايى رشد زندگى را
رقم مىزند. او مىگويد: «انسان از زندگى گريزان است و به انتزاع پناه مىبرد و
هوش فنآورى او همه ارزشهاى مشخّص و غريزى را در هم مىريزد». [2]
حتّى اگر فرض كنيم نياز در پى ارزش مىآيد (به عنوان فرضيهاى كه بزودى در مباحث
بعد نادرستى آن را اثبات خواهيم كرد) باز اين نياز در مغز انسان به نيازى روانى و
يا گونهاى همانند سازى شناختى بدل مىشود تا به مرتبه ارزش تحوّل يابد.
بر اين اساس، گاهى خوراك، نزد انسان به يك ارزش بدل مىشود در حالى
كه در ميان حيوانات صرفاً يك نيازى مادّى است و از همين رو در مىيابيم كه: نياز،
گاهى خاستگاه «ارزش» است ولى «خودِ ارزش» نيست و ديگر، علاوه بر آن، نياز يك
خاستگاه است و حال آنكه خاستگاه دوم كه اهميّت بيشترى هم دارد همان احساس انسان
نسبت به كرامت خويش است.
دوم- ارزش و انگيزه(Value and motive)
انگيزه چيست؟ انگيزه همان تنش درونى است كه آدمى را به سوى هدفى
مشخّص به حركت وا مىدارد، در حالى كه ارزش، همان تصوّر نهفته در آن سوى اين تنش
است.
[1] و 2- فلسفة العمل، چاپ شده در سلسله كتابهاى «زدني علماً»
ترجمه عادل عوّا، ص 69.