« (پرهيزكاران) كسانى هستند كه به غيب (آنچه از حسّ پوشيده و
پنهان است) ايمان مىآورند، و نماز را
برپا مىدارند ...»
شايد علم به آنچه مشهود و حاضر است، ايمان نباشد، زيرا تلاش نفسانى و
كوشش قلبى را نمىطلبد.
زمانِ آينده (آخرت) همان است كه انسان را به ايمان و دقيقاً به درك
مسؤوليت و اعتقاد راسخ به جزا وامىدارد، بدين ترتيب اشتياق براى رسيدن به بهشت،
ترس از آتش، بريدن از دنيا و انتظار مرگ از بزرگترين پايههاى ايمان مىگردد، زيرا
هريك ما را وادار مىكند كه از شهود به سوى غيب و از زمان حاضر به سوى آينده و از
محدوديت به سوى مطلقيّت فرارويم.
دوم- يقين، شكوفه ايمان
پس از آنكه پردههاى مادى، شهوات دنيوى و فشارهاى زودگذر زندگى از
برابر ديدگان فرو افتد پنجره وسيعى به سوى غيب در برابر ديدگان باز مىشود. اينجا،
غيب صرفاً آگاهى از آينده نيست، بلكه درك عميق حقيقتِ پديدههايى است كه ماده
متراكم و پليديهاى آن، آن را پوشيده داشته است. يقين، همين پنجره است. اينك ببينيم
پايهها و عوامل يقين كدام است:
1- به كار واداشتن عقل و برانگيختن آن تا بتواند باطن امور و پشتوانه
پديدهها را بشناسد. قلب از موهبت رسيدن به باطن اشياء برخوردار است، اين موهبت را
«فطنه» مىنامند. اين فطنه در خواب است تا آنكه آدمى آن را بيدار كند و دراين
هنگام شخص، هشيار و با بصيرت مىگردد.