نام کتاب : مبانى تشريع اسلامى(3) نویسنده : مدرسى، سيد محمد تقى جلد : 1 صفحه : 191
اخلاقى طى تاريخى طولانى چنين شناخته مىشد كه حقيقتِ آن سر تسليم
فرود آوردن است (از سر عقل و يا از سر احترام) در برابر نظامى فوق مادى، ليكن از
دوران «بايل/Bayle » اندك
اندك نمودِ وابستگى به نظام شايستهترِ انسانى را به خود گرفت، امّا اينك به
گونهاى كاملًا عمومى چونان آزمونى شخصى و فعّال تلقّى مىشود.
[1]
در اينجا بايد گفت نمىتوان اين تقسيم بندى قاطع را پذيرفت، چه، همه
مكاتب فلسفى كهن همچنان در جهان ما، طرفدارانى دارند كه در نتيجه، موجب گسترش اين
مكاتب مىگردد و آن گونه كه نويسنده اعتراف دارد نظريه فوق مادى بازتاب خود را
مثلًا نزد «لوسين/Lucian »
مىيابد، ليكن مىتوانيم بگوييم كه در صدِ رويكرد در هر عصرى با الهام از يكى از
اين سه خاستگاه اخلاقى: آسمان (خدا)، انسان (وجدان)، فرد (آزمون عينى) با يكديگر
متفاوت است.
سوم- انسان تنها موجود زندهاى است كه رو به سوى تعالى
دارد او تنها غرايز خود را فرو نمىنشاند بلكه به سوى عشق، آرمانگرايى، اخلاق و در
نتيجه به سوى امورى تمايل دارد كه به عملكرد او رنگى فوق مادى ببخشد (و چه بسا
آنها را به ارزش بدل كند). و او در نتيجه پيوسته ميان دو قطب «تكليف» كه از بالا
به او فرمان داده مىشود (يا بهتر است بگوييم به طور كلّى خارج از ذهن او) و قطب
«ايثار» كه از ذهن و تمايل او مىجوشد در حركت است. مؤلّف مىگويد:
در اينجا يك «دوگانگى» اساسى و ماندگار وجود دارد كه پيوسته در گذر
تاريخ با انديشه اخلاقى همراه بوده است. هر يك از مكاتب اخلاقى در هر روزگارى
نمودى دوگانه داشته است:
«ايثار و نظم گرايى» آن گونه كه اخلاقشناس بلژيكى «دوبرييل»
مىگويد، يا آن گونه كه لوسين مىگويد «گردنه و ارزش» و اين به مفهوم تقابل است
ميان جبر خارجى كه فرد را به گونهاى «وادار» مىكند و تمايل درونى كه از فرد
شكوفا مىگردد و روى به سوى الگويى والا دارد.