نام کتاب : مبانى تشريع اسلامى(3) نویسنده : مدرسى، سيد محمد تقى جلد : 1 صفحه : 185
از همين رو اگزيستانسيا ليسم نزد كيگارد موصوف به ايمان غير عقلانى
است، و او خاستگاه اخلاق را خدا مىداند.
شايد ما دراين جا در برابر چهره ديگرى از فلسفه صوفيگرى قرار داريم
كه وجود را يك واحد مىداند كه آفريننده و آفريده در آن مشترك مىباشند ولى انسان
محكوم بدان است و بايد در آن فنا پذيرد تا به اوج حقيقت رسد.
معروف است كه اين فلسفه كهن با پذيرفتههاى مسلّم عقلى ناهمسويى
آشكار دارد كه در بيش از يكجا توضيح داديم، آن به خيالى شاعرانه همانندتر است تا
به فلسفهاى با بنيادهاى استوار.
امّا اگزيستانسيا ليسم مُلحد كه به دست هايدگر/Heidegger » و سارتر/Sartro » سامان يافت بر اين باور است كه موجود تنها
خاستگاه ارزشهاست، و اين مفهوم (چنان كه «روير» با بينش تيز خود آن را تشخيص داده)
از نظر تكاملى مفهومى كاملًا كانتى است. پس موجود، تنها خاستگاه ارزشهاست، و روح
آدمى- به گونهاى بنيادين- سازهاى ارزشى است كه براساس آن آدمى نسبت به خود
«متعهّد» و «مسؤول» است، و اين نگاه همسنگ با اراده نيكو نزد كانت است.
[1]
هنگامى كه براى مشخّص كردن ارزش هميارى با ديگران كاربر ايشان مشكل
شد سارتر از احترام آزادى ديگران به عنوان يك ارزش مهم ديگر سخن به ميان آورد.
ولى چگونه مىتوان در چنين شرايطى «اخلاق» را تصوّر كرد؟ و به نام
كدامين سنجه مىتوانيم ارزشى را براى موجودى ديگر مشخّص كنيم كه براساس تعريف
سارتر آفريننده آزاد ارزشهاست؟ و اين در هنگامى است- طبق گفته سارتر- هيچ چيز و
مطلقاً هيچ چيز، اگر اين و يا آن انديشه را پذيرا گردم مرا توجيه نمىكند» (و اين
گواه اين امر است كه انسان را آفريننده ارزشها مىداند.) سارتر بر آن شد تا خطوط
اين انديشه را- بىآنكه خود به آن متقاعد باشد- ترسيم كند كه: استفاده كردن فراگير
من از آزاديم اقتضاى آن را دارد كه اين آزادى به سان والاترين هدف، شكوفايى آزادى