نام کتاب : مبانى تشريع اسلامى(3) نویسنده : مدرسى، سيد محمد تقى جلد : 1 صفحه : 103
اهميّت را دارد [1]، ليكن طبيعت
در عقل (ذهن) حضور دارد و آگاهى پيوند ميان ذهن و موضوع است بدون آنكه يكى از آن
دو پيرو ديگرى باشد [2].
پرسشى كه اينك مطرح است چنين مىباشد: اگر آگاهى پلى است ميان ذهن و
موضوع پس مفاهيم كلّى را چگونه درك مىكنيم و مفاهيم كلّى كجا هستند تا نسبت بدانها
آگاهى يابيم؟ براى مثال: انسان كلّى مجرّد از ويژگيهاى افراد كجاست تا آگاهى بدان،
پلى ميان ذهن و خود آن باشد؟
اينجاست كه مىبينيم رآليسم نوين به دامان افلاطون و ديدگاه او
پيرامون وجود كليّاتى كه به «مُثُل افلاطون» شهرت يافته است پناه مىبرد، ولى
معتقد است كه كليّات وجودى خاص و جداى از ذهن دارند و آدمى از خلال جزئيات
(افراد)، آن را در مىيابد، زيرا هر فرد در حقيقت، دو بخش دارد؛ بخشى متمايز كه
فرديّت و مصداق بودن آن را تشكيل مىدهد و بخشى غير متمايز كه بخش كلّى آن را
تشكيل مىدهد، و احساس كردن به هر فرد، احساس كردن به هر دو جزء وجود اوست.
به ديگر سخن: افراد جزئى در پرتو طبيعت خود، در چارچوبى كلّى و تجربى
زندگى مىكنند كه تابع آن و بدان تعلّق دارند!
از نگاه رآليسم نوين آگاهى به پديدهها ارتباط مستقيم و بدون
واسطهاى است كه از طريق آگاهى ميان پديده و ذهن برقرار مىشود و به همين سبب درك
آن بيدرنگ و بىهيچ دوگانگى صورت مىپذيرد و در ميان آنها به «معرفتشناسى
يگانهاى» شهرت دارد. پس درك يك پديده و آگاهى از آن همان عين پديده و نه صورتى از
آن است.
و بر اين اساس رآليسم به آنچه كه آن را ايدهآليسم مادّى مىنامد كه هر
چيزى را به «مادّه» باز مىگرداند باور ندارد و براى «عقل» وجودى والا قائل است و
به حقايقى باور دارد كه نه عقلى و نه مادّى است، مثل حقيقت رياضيات
[3]، كه بدين ترتيب به
[1] - القيم فى الواقعية الجديدة عند رالف بارتون بيرى، نوشته دكتر
احمد عبدالحليم عطيه، ص 90.