نام کتاب : دانشنامه امام کاظم علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 82
برخورد با دشمن دوست نما
فضل بن ربیع حکایت کند: روزی هارون الرشید با حالت غضب، شمشیر به دست بر
من وارد شد و گفت: همین الان باید این حجازی - یعنی؛ حضرت موسی بن جعفر
علیهماالسلام - را در هر حالتی که هست، امانش ندهی و او را این جا حاضر
کنی. پس من به سوی محل سکونت حضرت حرکت کردم تا آن که به خانه ای که با
حصیر و شاخههای درخت خرما درست شده بود، رسیدم؛ غلام سیاهی در آن جا حضور
داشت، گفتم: اجازه ورود بر مولایت را میخواهم؟ غلام گفت: مولای من حاجب و
دربان و وزیر ندارم، بیا داخل، چون وارد منزل شدم، پس از عرض سلام، گفتم:
هارون الرشید شما را طلب کرده است. امام کاظم علیهالسلام فرمود: مرا
با هارون چه کار است؟! آیا با آن همه نعمت کفایت نمیکند؟ و پس از آن، با
سرعت حرکت نمود و اظهار داشت: اگر جدم رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم
نفرموده بود: تبعیت از سلطان در حالت تقیه واجب است، هرگز نمیآمدم. عرضه
داشتم:یا ابن رسول الله! آماده عقوبت و شکنجه هارون باشید، چون که بسیار
غضبناک بود. حضرت فرمود: همراه من کسی است که مالک تمام دنیا و آخرت است، و
هارون الرشید امروز نمیتواند کمترین آسیبی را به من وارد نماید، انشاء
الله تعالی. و سپس دست مبارک خود را اطراف سر خود سه مرتبه چرخانید و
زمزمه ای کرد که من متوجه آن نشدم. سپس حرکت کردیم و همین که جلوی دار
الاماره رسیدیم حضرت بیرون ایستاد و من بر هارون الرشید وارد شدم، دیدم
همانند مادر بچه مرده ناراحت و سرگردان است؛ و چون چشمش بر من افتاد گفت:
آیا پسر عمویم را آوردی؟ گفتم: بلی. اظهار داشت: آسیبی که به او نرسانده ای؟ گفتم: خیر. گفت: بگو: وارد شود. چون
حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام وارد شد، هارون از جای خود حرکت کرد و به
استقبال حضرت رفت و او را در آغوش گرفت و با یکدیگر معانقه کردند. سپس
هارون الرشید به حضرت خطاب کرد و گفت: ای پسر عمو! خوش آمدی؛ و آن گاه حضرت
را با احترام و تکریم کنار خود نشانید و اظهار داشت: چه شده است که با ما
قطع رابطه کرده ای؛ و به ملاقات ما نمیآئی؟ امام علیهالسلام فرمود: چون
ریاست و نعمت تو فراوان گشته است و علاقه مند به دنیا گشته ای. پس از آن،
هارون دستور داد تا هدایای متعدد و ارزشمندی برای حضرتش آماده کنند؛ و سپس
آن هدایا را تحویل امام کاظم علیهالسلام داد. حضرت فرمود: اگر
نمیخواستم به جوانان بنی هاشم در امر ازدواجشان کمک کنم تا نسل آنها
افزایش یابد، این هدایا را نمیپذیرفتم؛ و سپس حرکت نمود و رفت. فضل بن
ربیع در ادامه این حکایت افزود: چون حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام از
دربار خلیفه خارج شد و رفت، به هارون الرشید گفتم: تو تصمیم تعذیب و جسارت
داشتی، ولی اکنون هدایائی گرانبها تقدیمش کردی؛ و نیز با عزت و احترام راهی
منزل خویش گردید؟ هارون الرشید در جواب اظهار داشت: همین که تو را به
دنبال او فرستادم، چند نفر ناشناس و مسلح بر من وارد شدند و همگی گفتند:
چنانچه آسیبی به موسی بن جعفر علیهماالسلام برسانی، تمام کاخ و اهل آن را
نابود میگردانیم؛ پس سعی کن با او به نیکی و احسان برخورد نمائی. فضل بن
ربیع گوید: پس از گذشت چند صباحی خدمت امام موسی کاظم علیهالسلام رفتم و
عرضه داشتم: چگونه شر هارون الرشید را از خودت دفع و برطرف نمودی؛ و به
حمدالله هیچ آسیبی به شما نرسید؟ امام علیهالسلام در جواب فرمود: دعای جدم
حضرت امیرالمؤمنین، علی بن ابی طالب علیهالسلام را خواندم و خداوند مرا
کفایت نمود. [1] .
[~hr~]پی نوشت ها: (1) عیون اخبار الرضا علیهالسلام: ج 1، ص 76 - 78، ح 5، جهت اختصار دعا آورده نشد. منبع: چهل داستان و چهل حدیث از امام موسی کاظم؛ عبدالله صالحی؛ مهدی یار.
نام کتاب : دانشنامه امام کاظم علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 82