responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام جواد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 455

شفا دادن بیماران

طبری آورده است:
عباس بن سندی همدانی از بکر روایت کرده که گفت: به امام جواد علیه السلام عرض کردم: عمه ام از بادی که در بدنش نفوذ کرده، شکایت دارد، فرمود: او را نزد من بیاور، بکر گفت: عمه ام را خدمت حضرت بردم و چون بر او داخل شد، به عمه ام فرمود: از چه چیزی شکایت داری؟ او عرض کرد: فدایت گردم! از درد زانو می نالم، بکر گفت: پس حضرت دست مبارک خود را از روی لباس، بر زانویش کشید و با خودش چیزی فرمود، عمه ام از نزد حضرت بیرون رفت و دیگر دردی در خود نیافت. [1] .
شیخ طوسی روایت کرده است:
محمد بن سنان گفت: از درد چشم به امام رضا علیه السلام، شکایت کردم، حضرت کاغذی برداشت و چیزی به امام جواد علیه السلام نوشت، در حالیکه دور از انتظار من بود، پس آن نامه را به خادم سپرد و مرا به همراهش، روانه کرد و به من فرمود این قضیه را کتمان کن و در حالیکه نوشته نزد خادم بود، خدمت امام جواد علیه السلام رسیدیم.
محمد بن سنان گفت: خادم، نامه را نزد امام جواد علیه السلام گشود و آن حضرت، کرارا در نامه می نگریست و سرش را به آسمان بلند می کرد و می فرمود: نجات یابنده است، سپس درد چشم من به کلی از بین رفت و بینایی ام چنان تند و تیز شد که کمتر کسی به آن پایه می رسید، ابن سنان گفت: به امام جواد علیه السلام عرض کردم: خدای متعال تو را بزرگ امت قرار دهد، چنانکه عیسی بن مریم را پیشوای بنی اسرائیل ساخت، سپس به حضرت عرض کردم: ای همتای صاحب فطرس! و از خدمتش بیرون آمدم و امام رضا علیه السلام دستور داده بود این راز را مخفی سازم و پیوسته چشمانم صحیح و سالم بود تا اینکه شفای چشم، به دست امام جواد علیه السلام را پخش و منتشر کردم که در این هنگام درد چشمم بر گشت.
راوی گفت: به محمد بن سنان گفتم: از اینکه گفتی: ای همتای صاحب فطرس!، چه منظوری داشتی؟! او گفت: همانا خدای متعال بر فرشته ای از فرشتگان به نام فطرس، خشم گرفت و بالش را شکست و او را به جزیره ای از جزیره های دریا، در افکند، وقتی امام حسین علیه السلام به دنیا آمد، خدای متعال جبرئیل را به مبارکباد حضرت محمد فرستاد و جبرئیل دوست فطرس بود، به همین جهت به او که در آن جزیره رانده شده بود، گذشت و ولادت امام حسین علیه السلام و فرمان خدای متعال به خودش را به وی خبر داد و به فطرس گفت: آیا می خواهی تو را بر بالهایم حمل کنم و به نزد حضرت محمد ببرم تا از تو شفاعت نماید؟
فطرس گفت: آری، جبرئیل او را بر بالش برداشت و نزد حضرت محمد آورد، پس تهنیت پروردگارش را به حضرت، ابلاغ کرد و ماجرای فطرس را به عرض رساند، حضرت محمد صلی الله علیه و اله و سلم به فطرس گفت: خودت و بال شکسته ات را به گهواره ی حسین علیه السلام بمال و فطرس چنین کرد، خدای متعال به برکت امام حسین، بالش را التیام بخشید و او را به جایگاهش در میان فرشتگان، باز گرداند. [2] .
و نیز آورده است:
احمد بن محمد بن ابی نصر و محمد بن سنان گفته اند: ما، در مکه بودیم و امام رضا علیه السلام نیز آنجا تشریف داشتند، به حضرت عرض کردیم: فدایتان شویم! ما می رویم و شما در مکه تشریف دارید، اگر صلاح می دانید، نامه ای به ابو جعفر (امام جواد علیه السلام) بنویسید تا بدان التیام یابیم، پس نامه ای به او نوشت و ما به مدینه آمدیم و به موفق (خادم امام جواد علیه السلام) گفتیم: حضرت را (که در سن کودکی بود)، نزد ما بیاور، پس حضرت در حالیکه در بغل موفق بود، نزد ما آمد و شروع به خواندن نامه کرد و گاهی آنرا تا می کرد و زمانی در آن می نگریست و تبسم می نمود تا به پایان نامه رسید، در حالی که آنرا از قسمت بالا تا می کرد و از سمت پائین می گشود، محمد بن سنان گفت: چون از خواندن نامه فارغ گشت، پای مبارکش را حرکت داد و فرمود: نجات یابنده است! نجات یابنده است!
و احمد بن محمد گفت: سپس محمد بن سنان در این هنگام گفت: ای فطرسی! ای فطرسی! (یعنی ای کسی که شبیه امام حسینی، همو که ملک فطرس را شفاء و نجات داد). [3] .
طبری گفته است:
احمد بن محمد بن ابی نصر گفت: من و محمد بن سنان و صفوان و عبدالله بن مغیره، در منی خدمت امام رضا علیه السلام بودیم، حضرت به من فرمود: آیا حاجتی داری؟ عرض کردم: آری، حضرت نامه ای به امام جواد علیه السلام نوشت و به ما داد، وقتی به مدینه رسیدیم، مسافر (خادم حضرت) او را بر شانه ی خود نشانده، نزد ما آورد و او در آن روز هیجده ماه داشت، نامه را به حضرت دادیم، مهر آنرا گشود و خواند، سپس سر مبارک خود را به سوی درخت خرمایی که در زیر آن قرار داشت، بلند کرد و فرمود:
باح، باح. [4] .
و نیز گفته است:
از ابو محمد عبدالله بن محمد نقل شده که گفت: عمارة بن زید، برایم تعریف کرد: خانمی را دیدم که فرزند نابینای خود را، خدمت امام جواد علیه السلام آورد، حضرت دست خود را بر او کشید و او از جا بلند شد و ایستاد، چنانکه گویی چشمش ناراحتی نداشته است. [5] .
راوندی آورده است:
از محمد بن میمون روایت شده که گفت: در مکه با امام رضا علیه السلام بودم، پیش از آنکه به خراسان عزیمت کند، به حضرت عرض کردم: می خواهم به مدینه بروم، نامه ای برای (امام) جواد علیه السلام بنویس و همراه من کن، حضرت تبسمی فرمود و نوشت، به مدینه رسیدم و در آن حال، بینایی خود را از دست داده بودم، پس خادم، امام جواد علیه السلام را از گهواره نزد من آورد، نامه پدرش را به او دادم، حضرت به موفق خادم فرمود: مهر نامه را بگشا و آنرا باز کن، موفق نیز مهر را گشود و نامه را در برابر حضرت باز کرد، حضرت در آن نگریست و به من فرمود: ای محمد! چشمت در چه حال است؟
عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! هر دو چشمم بیمار شدند و چنانکه می بینی، بینایی ام رفته است، حضرت فرمود: نزدیک من بیا، نزدیک او رفتم، دستش را دراز نمود و به چشمانم کشید و بینائیم باز آمد و سالمتر از گذشته بود، پس دست و پای مبارکش را بوسیدم و با چشم بینا از خدمتش مراجعت کردم. [6] .
و نیز آورده است:
از محمد بن عمیر بن واقد رازی روایت شده که گفت: همراه برادرم که به بیماری شدید تنگی نفس مبتلا بود، بر امام جواد علیه السلام داخل شدیم، برادرم از بیماری خود، به حضرت شکایت کرد، حضرت فرمود: خدای متعال از آنچه شکایت می کنی، عافیتت دهد، پس از نزد حضرت بیرون آمدیم، در حالیکه بهبود یافته بود و تا زنده بود، آن بیماری به سراغش نیامد.
محمد بن عمیر گفت: در هر هفته در لگن خاصره ام (مساوی پشت و پهلو بالای ران) دردی پدید می آمد. چند روزی درد آن بسیار سخت شد به طوری که از امام جواد علیه السلام خواهش کردم که برای دفعش دعا کند، حضرت فرمود: خدای متعال تو را عافیت دهد، پس تا این ساعت، اثری از آن ندیده ام. [7] .
ابن شهر آشوب آورده است:
از ابو سلمه روایت شده که گفت: بر امام جواد علیه السلام داخل شدم، در حالی که گوشم به شدت سنگین شده بود، حضرت هنگام ورودم متوجه شده، مرا به نزد خود طلبید و دست راست مبارکش را بر گوش و سرم کشید، سپس فرمود: بشنو و حفظ کن! پس به خدا سوگند! هر آینه بعد از دعای حضرت، صداهایی را می شنوم که از گوشها ی مردم مخفی و پنهان است. [8] .

[~hr~]پی نوشت ها:
(1) دلایل الامامة: 403 ح 363.
(2) اختیار معرفة الرجال 2: 849 ح 1092.
(3) اختیار معرفة الرجال 2: 850 ح 1093.
(4) دلائل الامامة: 402 ح 361.
(5) دلائل الامامه: 400 ح 355.
(6) الخرائج و الجرائح 1: 372 ح 1.
(7) الخرائج و الجرائح 1: 377 ح 5.
(8) المناقب 4: 390.
منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبی؛ شرکت جاپ و نشر بین الملل چاپ اول زمستان 1387.

نام کتاب : دانشنامه امام جواد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 455
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست