نام کتاب : دانشنامه امام جواد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 454
شگفتی های هنگام غسل
اباصلت میگوید: چون حضرت رضا علیهالسلام به شهادت رسید، امام جواد
علیهالسلام به من فرمود: «برخیز و از داخل خانه آب و تخت بیاور تا بر روی
آن بدن مطهر پدرم را غسل دهم.» عرض کردم: «مولای من! در خانه تخت و آب نیست.» دوباره فرمود: «به اندرونی برو و آنچه را که دستور دادم بیاور.» من
وارد شدم و با کمال بهت و ناباوری در آنجا تخت و آب آماده دیدم. پس آنها
را نزد حضرت بردم و دامنم را بالا زدم تا آن جناب را در غسل دادن یاری دهم.
فرمود: «از اینجا کنار برو! کسانی در این جا هستند که مرا در غسل دادن یاری میدهند.» من
کنار رفتم تا آن که حضرت جواد علیهالسلام از غسل دادن بدن مطهر فارغ شد.
سپس به من فرمود: «به اندرون خانه برو و زنبیلی را که در آن کفن و حنوط
پدرم در آن است بیاور.» پس به اندرونی شدم و ناگاه در آنجا زنبیلی را
یافتم که کفن و کافور داخل آن بود و هرگز قبلا آن را ندیده بودم. زنبیل را
برداشته و خدمت امام علیهالسلام آوردم، آن حضرت بدن را حنوط و کفن کرد و
سپس بر جنازهی پدر نماز خواند، آنگاه به من فرمود: «برو و تابوت را
بیاور.» گفتم: «تابوت شکسته است آیا آن را برای اصلاح نزد نجار ببرم؟» فرمود: «برو از درون خانه تابوتی را که مهیاست بیاور.» چون
رفتم، تابوتی در آنجا دیدم که قبلا ندیده بودم، پس آن را آوردم. حضرت جواد
علیهالسلام جنازهی پدر را در میان آن نهاد و دو رکعت نماز بجا آورد.
هنوز از نماز فارغ نگشته بود که تابوت به قدرت خدا از زمین جدا گشت و سقف
خانه شکافته شد و تابوت به جانب آسمان پرواز کرد تا آنجا که از نظرها غایب
شد. چون نماز حضرت به پایان رسید با اضطراب گفتم: «یابن رسول الله! اگر هم اکنون مأمون بیاید و بدن آن حضرت را از من بخواهد چه کنم؟» فرمود:
«آرام باش که بزودی مراجعت خواهد کرد، ای اباصلت! بدان که اگر پیغمبری در
مشرق رحلت نماید و وصی او در مغرب وفات کند البته حقتعالی اجساد مطهر و
ارواح منور ایشان را در اعلا علیین با یکدیگر جمع مینماید.» حضرت در
این سخن بود که بار دیگر سقف شکافته شد و تابوت پایین آمد. آنگاه امام جواد
علیهالسلام پدر شهیدش را از تابوت برگرفت و بار دیگر در بستر مرگ به
گونهای خوابانید که گویا او را غسل ندادهاند و کفن نکردهاند. سپس فرمود:
«اکنون در خانه را باز کن تا مأمون داخل شود.» همین که در خانه را باز
کردم مأمون را دیدم که با اطرافیانش بر در خانه ایستادهاند و قصد ورود
دارند. پس مأمون با گریه و زاری وارد خانه شد و دستور داد تا جنازه را برای
دفن، حرکت دهند. [1] .
[~hr~]پی نوشت: (1) عیون اخبار الرضا (ع)، صدوق، ج 2، ص 243 - بحارالانوار، ج 50، ص 52. منبع: کرامات و مقامات عرفانی امام محمد جواد؛ سید علی حسینی قمی؛ نبوغ چاپ اول 1381.
نام کتاب : دانشنامه امام جواد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 454