نام کتاب : دانشنامه امام جواد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 101
بحران اعتقادی
زمانی که امام رضا علیهالسلام به شهادت رسید، حضرت جواد علیهالسلام شش
ساله بود. در این هنگام شیعیان در بغداد و سایر شهرها در حیرت و سرگردانی
فرو رفتند چرا که سن امام نوخواسته را بسیار کم شمردند. بدین منظور بزرگان
شیعه در خانه «عبدالرحمن بن حجاج» اجتماع کردند و در سوگ حضرت رضا
علیهالسلام به گریه و اندوه پرداختند. «یونس بن عبدالرحمن» گفت: «گریه
و زاری سودی ندارد، برخیزید و فکری کنید که تا زمان بزرگ شدن این کودک
(ابوجعفر) حجت الهی چه کسی خواهد بود و مسائل و احکام را از که باید
پرسید؟!» در این هنگام «ریان بن صلت» از جای برجست و گلوی یونس را گرفت
و سیلی به صورت او زد و با خشم فریاد زد: «تو نزد ما تظاهر به ایمان
میکنی و شرک خود را پنهان میداری؟! اگر امامت او از جانب خداوند باشد حتی
اگر طفل یک روزه باشد مثل پیرمرد صدساله خواهد بود و اگر از جانب خداوند
منصوب نباشد حتی اگر صد ساله باشد چون یکی از ما خواهد بود.» پس جماعت رو به یونس کرده او را توبیخ و سرزنش نمودند. [1] . در همان سال در موسم حج هشتاد نفر از فقها و علمای بزرگ بغداد و سایر شهرها به قصد دیدار ابوجعفر علیهالسلام عازم مدینه شدند. در
آن حال عبدالله بن موسی الکاظم (عموی حضرت جواد علیهالسلام) بر آنان وارد
شد و در صدر مجلس نشست. شخصی به پا خاست و گفت: «این است پسر پیغمبر صلی
الله علیه و آله و سلم و جانشین حضرت رضا علیهالسلام، هر کس هر چه
میخواهد سؤال کند!» چند نفر از حاضران سؤالاتی کردند ولی او پاسخهای نادرستی داد! شیعیان بسیار مغموم و مهموم شدند و برخاستند که بروند. ناگاه
دری از صدر مجلس باز شد و «موفق» (خادم خانه) وارد شد و گفت: «بنشینید!
اینک ابوجعفر الجواد علیهالسلام داخل میشود، برخیزید و استقبال نمایید.» پس حضرت جواد علیهالسلام در کمال اجلال، داخل شد، همه بپا خواستند و از وی استقبال کرده، سلام دادند. امام
علیهالسلام با عزت و شکوه خاص امامت جلوس فرمود و حاضران همگی ساکت و
صامت شدند. آنگاه سؤالاتی را که از عموی امام پرسیده بودند از حضرت سؤال
کردند و جوابهای کافی و وافی شنیدند. از اینرو بسیار شادمان و خشنود شدند و
امام را دعا کردند و بسیار ستودند و از عموی حضرت گلایه کردند. امام جواد علیهالسلام خطاب به عمویش فرمود: «یا عم! انه عظیم عند الله ان تقف غدا بین یدیه فیقول لک لم تفت عبادی بما لم تعلم و فی الأمة من هو اعلم منک.» «وای
بر تو عمو! نزد خداوند بسیار بزرگ است که فردای قیامت در پیشگاه او حاضر
شوی و به تو بگوید: «با آن که در میان امت، داناتر از تو وجود داشت چرا (از
روی هوای نفس) بندگان مرا با فتواها و سخنان دروغین خود فریفتی»؟ [2] .
[~hr~]پی نوشت: (1)
باید توجه داشت که یونس بن عبدالرحمن فردی ثقه و بسیار جلیل القدر از
اصحاب اجماع است (یعنی علماء امامیه جملگی بر صحت روایات و احادیث نقل شده
از او اتفاق نظر دارند) و مقصود او از آن چه در داستان آمد بیان حقیقت و
واقعیت از این طریق بوده است. [2] بحارالانوار، ج 50، ص 98. منبع: کرامات و مقامات عرفانی امام محمد جواد؛ سید علی حسینی قمی ؛ نبوغ چاپ اول 1381.
نام کتاب : دانشنامه امام جواد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 101