responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 501

داستان مرغ بریان‌

امام عسکری علیه‌السلام از امام هادی علیه‌السلام نقل می‌کند که فرمود:
و اما قصه دفاع خدا از محمد صلی الله علیه و آله در برابر کسانی که قصد جانش را کرده بودند، این است که: رسول خدا صلی الله علیه و آله در هفت سالگی خود در مکه از آنچنان تربیت نیکی برخوردار شده بود که در دیگر کودکان قریش، نظیر نداشت، گروهی از یهودان شام که به مکه آمده بودند، چون او را با آن اوصاف دیدند، آهسته به هم گفتند: سوگند به خدا این همان محمد صلی الله علیه و آله است که در آخرالزمان مبعوث می‌شود، و بر یهود، و سایر اهل ادیان پیروز می‌گردد، خدا به دست او، دولت [و قدرت] یهود را از بین می‌برد، و آنان را خوار و ذلیل می‌سازد.
آنان در کتب آسمانی خود، پیامبر صلی الله علیه و آله را به عنوان «پیامبر درس ناخوانده دانای راستگو» می‌شناختند، ولی حسادت، وادارشان کرد تا این اوصاف را پنهان دارند، و در گفتگوهای خود از او به عنوان پادشاهی که ریاستش زوال‌پذیر است یاد کنند، به هم گفتند: بیایید چاره‌ای بیندیشیم، و او را بکشیم، که خدا هر چه را بخواهد محو می‌کند، و هر چه را بخواهد پایدار، امید است ما از محو کنندگانی باشیم که با او روبرو می‌شویم، چون خواستند تصمیم خود را عملی سازند، یکی از ایشان گفت: شتاب نکنید تا او را بیازمائیم، ممکن است در چهره و شمایل، شبیه او باشد، و خود او نباشد ما در کتب آسمانی خود دیده‌ایم که خداوند محمد صلی الله علیه و آله را از حرام و شبهه‌ها باز می‌دارد، با او دیدار کنید، و به میهمانی دعوتش کنید، و [خوراک] حرام و شبهه‌ناک را پیش رویش بگذارید، اگر به سوی آن دست گشود، و از آن خورد، بدانید که این آن محمد صلی الله علیه و آله که شما گمان برده‌اید نیست، شبیه به اوست، و اگر نخورد، بدانید که خود اوست، زمین را از وجودش پاک کنید تا دولت [و قدرت] یهود به سلامت بماند.
پس نزد ابوطالب آمده، او را با محمد، [و بزرگان قریش] به میهمانی خود دعوت کردند، چون در میهمانی حاضر شدند، آنان پیش روی میهمانان خود مرغ چاقی را که [ذبح نشده و] با ضربه چوب مردارش کرده، پخته بودند، نهادند، ابوطالب و دیگر میهمانان از آن می‌خوردند، ولی پیامبر چون دست به سوی آن می‌برد، دستش به طرف راست، و چپ، جلو، عقب، بالا و پائین، منحرف می‌شد، و به آن نمی‌رسید، میزبانان گفتند: ای محمد! چرا نمی‌خوری؟
فرمود: ای یهودیان! تلاش دارم که بخورم، ولی دستم از آن برمی‌گردد، این نیست جز حرام که پروردگارم از آن بازم می‌دارد.
گفتند: این حلال است، اجازه دهید ما خود به تو بخورانیم.
فرمود: بکنید اگر می‌توانید، چون خواستند لقمه‌ای از آن بردارند، و به محمد صلی الله علیه و آله بخورانند، همچون او، دستانشان به اطراف منحرف می‌شد [و به آن نمی‌رسید].
محمد فرمود: این روزی من نیست، اگر دارید غذای دیگری بیاورید، آنان مرغ چاق پخته دیگری را که بدون معامله از همسایه غایب خود برداشته بودند، و بنا داشتند هر وقت آمد بهایش را بپردازند، آوردند، و نزد او گذاشتند، پیامبر لقمه‌ای را گرفت، چون خواست بالا آورد تا بخورد، سنگین شد، و از دستش افتاد، و چون خواست لقمه‌ای دیگر بردارد، باز سنگین شد و افتاد. آنان [که با کنجکاوی و دقت، مراقب ایشان بودند،] گفتند: محمد! چرا نمی‌خوری؟
فرمود: این نیز روزی من نیست، این نیز جز [خوراک] شبهه‌ناک نیست، که پروردگارم از آن بازم می‌دارد. گفتند: شبهه‌ناک نیست، اجازه ده ما خود به تو بخورانیم.
فرمود: بکنید اگر می‌توانید. آنان هر چه خواستند لقمه‌ای بردارند، و به محمد صلی الله علیه و آله بخورانند، همچون او، در دستانشان سنگین شد، و افتاد.
پیامبر فرمود: همانست که گفتم، خوراک شبهه‌ناکی است که خدا مرا از آن بازمی‌دارد.
قریش [از این حادثه] شگفت زده شدند، و این از اسباب دشمنی [و حسادت] آنان شد تا چون به پیامبری مبعوث شد، آن را آشکار کردند، یهود با این وسوسه که «چه سودی از این کودک به شما [قریش] می‌رسد؟ این در آینده به قدرت می‌رسد، و مال و جان شما را از بین می‌برد»، آنان را تحریک می‌کرد.
و قال علیه‌السلام أیضا:
قال علی بن محمد علیهماالسلام: و أما دفع الله القاصدین لمحمد صلی الله علیه و آله الی قتله و اهلاکه ایاهم کرامة لنبیه صلی الله علیه و آله، و تصدیقه ایاه فیه، فان رسول الله صلی الله علیه و آله کان، و هو ابن سبع سنین بمکة، قد نشأ فی الخیر نشوءا لا نظیر له فی سائر صبیان قریش، حتی ورد مکة قوم من یهود الشام، فنظروا الی محمد صلی الله علیه و آله و شاهدوا نعته و صفته، فأسر بعضهم الی بعض، [و] قالوا: هذا والله! محمد، الخارج فی آخر الزمان، المدال علی الیهود و سائر [أهل] الأدیان، یزیل الله تعالی به دولة الیهود، و یذلهم و یقمعهم.
و قد کانوا و جدوه فی کتبهم [النبی] الأمی الفاضل الصادق، فحملهم الحسد علی أن کتموا ذلک، و تفاوضوا فی أنه ملک یزال.
ثم قال بعضهم لبعض: تعالوا نحتال [علیه] فنقتله، فان الله یمحو ما یشاء و یثبت، لعلنا نصادفه ممن یمحو، فهموا بذلک. ثم قال بعضهم لبعض: لا تعجلوا حتی نمتحنه و نجربه بأفعاله، فان الحلیة قد توافق الحلیة، و الصورة قد تشاکل الصورة، ان ما وجدناه فی کتبنا أن محمدا یجنبه ربه من الحرام و الشبهات. فصادفوه و آلفوه و ادعوه، الی دعوة و قدموا الیه الحرام و الشبهة، فان انبسط فیهما أو فی أحدهما فأکله، فاعلموا أنه غیر من تظنون، و انما الحلیة وافقت الحلیة و الصورة ساوت الصورة، و ان لم یکن الأمر کذلک، و لم یأکل منهما شیئا، فاعلموا أنه هو، فاحتالوا له [فی] تطهیر الأرض منه، لتسلم للیهود دولتهم. قال: فجاءوا الی أبی‌طالب فصادفوه و دعوه الی دعوة لهم، فلما حضر رسول الله صلی الله علیه و آله قدموا الیه و الی أبی‌طالب و الملأ من قریش دجاجة مسمنة کانوا قد وقذوها [1] و شووها، فجعل أبوطالب و سائر قریش یأکلون منها، و رسول الله صلی الله علیه و آله یمد یده نحوها، فیعدل بها یمنة و یسرة، ثم أماما، ثم خلفا، ثم فوقا، ثم تحتا، لا تصیبها یده صلی الله علیه و آله.
فقالوا: مالک یا محمد! لا تأکل منها؟ فقال صلی الله علیه و آله: یا معشر الیهود! قد جهدت أن أتناول منها، و هذه یدی یعدل بها عنها، و ما أراها الا حراما یصوننی ربی عزوجل عنها. فقالوا: ما هی الا حلال، فدعنا نلقمک [منها]، فقال رسول الله صلی الله علیه و آله: فافعلوا ان قدرتم. فذهبوا لیأخذوا منها، و یطعموه، فکانت أیدیهم یعدل بها الی الجهات، کما کانت ید رسول الله صلی الله علیه و آله تعدل عنها. فقال رسول الله صلی الله علیه و آله: [ف] هذه قد منعت منها، فأتونی بغیرها ان کانت لکم. فجاءوه بدجاجة أخری مسمنة مشویة قد أخذوها، لجار لهم غائب لم یکونوا اشتروها، و عمدوا الی أن یردوا علیه ثمنها اذا حضر، فتناول منها رسول الله صلی الله علیه و آله لقمة، فلما ذهب لیرفعها ثقلت علیه، و فصلت حتی سقطت من یده، و کلما ذهب یرفع ما قد تناوله بعدها ثقلت وسقطت.
فقالوا: یا محمد! فما بال هذه لا تأکل منها؟ [ف] قال رسول الله صلی الله علیه و آله: و هذه أیضا قد منعت منها، و ما أراها الا من شبهة یصوننی ربی عزوجل عنها.
قالوا: ما هی من شبهة، فدعنا نلقمک منها. قال: فافعلوا! ان قدرتم علیه.
فلما تناولوا لقمة لیلقموه ثقلت کذلک فی أیدیهم، [ثم سقطت] و لم یقدروا أن یلقموها.
فقال رسول الله صلی الله علیه و آله: هو ما قلت لکم، هذه شبهة یصوننی ربی عزوجل عنها.
فتعجبت قریش من ذلک، و کان ذلک مما یقیمهم علی اعتقاد عداوته الی أن أظهروها لما أظهره الله عزوجل بالنبوة، و أغرتهم الیهود أیضا، فقالت لهم الیهود: أی شی‌ء یرد علیکم من هذا الطفل؟! ما نراه الا یسالبکم نعمکم و أرواحکم، [و] سوف یکون لهذا شأن عظیم [2] .

[~hr~]پی نوشت ها:
(1)
وقذه: ضربه حتی استرخی و أشرف علی الموت، و منه قوله تعالی: الموقوذة، هی المضروبة حتی تشرف علی الموت ثم تترک حتی تموت و تؤکل بغیر ذکاة. مجمع البحرین 2: 532، (وقذ).
[2] التفسیر المنسوب الی الامام العسکری علیه‌السلام: 159 ح 79، بحارالأنوار 17: 311.
منبع: فرهنگ جامع سخنان امام هادی؛ تهیه و تدوین گروه حدیث پژوهشکده باقر العلوم؛ مترجم علی مؤیدی؛ نشر معروف چاپ اول دی 1384.

نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 501
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست