نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 500
درباره جبر و تفویض
نامه امام هادی علیهالسلام در رد اهل جبر و تفویض، و اثبات عدل، و مرتبه بین جبر و تفویض: بنام خداوند بخشنده مهربان از
علی بن محمد [به اهل اهواز که در مورد جبر و تفویض پرسیده، و جویای نظر حق
در این زمینهاند]. سلام و رحمت و برکات خدا بر شما باد، و بر هر کس که از
هدایت الهی پیروی کند، نامه شما به دستم رسید، و از مضمون آن - که حاکی از
اختلاف در امر دین، و غور در مباحث [قضا و] قدر، و این که جمعی به جبر، و
جمعی به تفویض باور دارند، و [بدینسان] کارتان به تفرقه و جدایی و دشمنی
کشیده است، و سرانجام نظر مرا خواستهاید - آگاه شدم. بدانید خدایتان
رحمت کند که: ما در روایات، و اخبار فراوانی که وارد شده نظر کرده چنین
یافتیم که: آنچه همه فرق اسلام - که علم خود را از [سنت و کتاب] خدا
میگیرند - نقل کردهاند، از دو حال خارج نیست: یا حق است که باید پذیرفت، و
یا باطل است که باید رد کرد. و همه فرق اسلامی اجماع و اتفاق نظر دارند
که: قرآن حق است، هیچ یک از آحاد امت در آن تردیدی ندارد، همه به حقانیت آن
اعتراف دارند، و در این مسئله به حقیقت رسیدهاند، و حق میگویند، چون
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرموده است: «امت من بر گمراهی تجمع
نمیکنند»، پس خبر داده است که: آنچه مورد اجماع امت باشد حق است، به شرط
اینکه هیچ اختلافی در میان نباشد. و در حقانیت نزول قرآن [از جانب خدا]، و
صحتش هیچ اختلافی نیست. حال اگر قرآن، حدیثی را مورد تصدیق و تأیید
قرار داد، و آن را جمعی از امت انکار کردند، به ناچار باید [دست از انکار
بکشند، و] آن را بپذیرند، به حکم اینکه همه بر حقانیت قرآن اجماع دارند، و
اگر به جحد و انکار خود ادامه دهند، محکوم به خروج از دیناند. و
نخستین خبری که حقانیت و صدق آن از قرآن به دست میآید، و میتوان کتاب خدا
را بر آن گواه گرفت، حدیثی است که بر طبق کتاب خدا از پیامبر صلی الله
علیه و آله نقل شده، و اختلاف کلمهای در آن نیست، که فرمود: «من در
میان شما دو چیز گرانبها میگذارم: کتاب خدا، و عترتم یعنی اهل بیتم، که تا
بر آنها تمسک جویید هرگز گمراه نشوید، و این دو هیچگاه از هم جدا نشوند
تا کنار حوض [کوثر] بر من وارد شوند». و ما چون شواهد صدق این حدیث را به
صراحت در قرآن میابیم، آنجا که میفرماید: «ولی [و صاحب اختیار] شما، تنها
خدا و پیامبر اوست، و کسانی که ایمان آوردهاند، همان کسانی که نماز را به
پا میدارند، و زکات را در حال رکوع میپردازند، و هر کس خدا و پیامبر او، و
کسانی را که ایمان آوردهاند، ولی [و صاحب اختیار] خود بگیرد، [پیروز است،
چرا که] حزب خدا همان پیروزمندانند»، و روایات اهل سنت گواه است که: این
آیه در شأن امیرمؤمنان علیهالسلام است، که در رکوع انگشترش را صدقه داد، و
خداوند با فرستادن این آیه از او تشکر کرد، [پس باید از آن پیروی کنیم] و
پیامبر صلی الله علیه و آله را هم میبینیم که [در تأیید این آیه] فرموده
است: «هر که من مولا [و صاحب اختیار] اویم، علی مولای اوست»، و فرموده است:
«تو [ای علی!] نسبت به من، همچون هارونی نسبت به موسی، جز این که پس از من
پیامبری نیست»، و نیز فرموده است: «علی بدهی [های] مرا میپردازد، و وعده
[های] مرا وفا میکند و پس از من، جانشین من بر شماست». بنابراین خبر اول
[یعنی حدیث ثقلین] - که منشأ صدور اخبار دیگر است - صحیح، مورد اجماع،
بیاختلاف، و موافق کتاب خداست، و چون این حدیث، و احادیث دیگر، مورد تصدیق
و گواهی قرآناند، پس باید همه امت آنها را بپذیرند، [و از آنها پیروی
کنند] زیرا از قرآن شاهد گویا دارند، آنها با قرآن موافقند، و قرآن با
آنها موافق. علاوه بر این که حقایق [و مضامین] اخبار رسول خدا صلی
الله علیه و آله از راستگویان [یعنی آل پیامبر] نقل شده، و گروهی موثق و
شناخته شده آنها را نقل کردهاند، پس پیروی از این اخبار بر هر مرد و زن
مؤمن واجب است، و جز معاندان [لجوج]، از آنها نگذرند، زیرا گفتار آل
پیامبر صلی الله علیه و آله به گفتار خدا پیوسته است، که خدای سبحان فرمود:
«آنان که خدا و پیامبرش را آزار میرسانند، خدا آنان را در دنیا و آخرت
لعنت کرده، و برایشان عذابی خوار کننده آماده کرده است»، و میبینیم که
رسول خدا صلی الله علیه و آله در نظیر آن فرمود: «هر که علی علیهالسلام را
بیازارد مرا آزرده است، و هر که مرا بیازارد خدا را آزرده است، و هر که
خدا را بیازارد، به زودی به انتقام او دچار شود»، و فرمود: «هر که علی را
دوست بدارد مرا دوست داشته، و هر که مرا دوست بدارد خدا را دوست داشته
است». و درباره قبیله بنی ولیعه فرمود: [اینک] مردی را چون خودم به سوی
[نبرد با] آنان میفرستم که خدا و پیامبرش را دوست دارد، و خدا و پیامبرش
نیز او را دوست دارند، علی جان! برخیز و به سوی آنان روان شو». و در
جنگ خیبر فرمود: «فردا مردی را به سوی [نبرد با] خیبریان میفرستم که خدا و
پیامبرش را دوست دارد، و خدا و پیامبرش نیز او را دوست دارند، مردی که
پیاپی حمله کند، و هیچگاه نگریزد، و تا خدا [این قلعهها را] به دستش
نگشاید برنگردد». پیغمبر صلی الله علیه و آله پیش از اعزام او، مژده فتح
داد، اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله، همه سرکشیدند [تا بدانند این
افتخار از آن کیست]، و چون فردا شد، علی علیهالسلام را فرا خواند، و به
سوی [نبرد با] ایشان فرستاد، آری او را برای این فضیلت [بزرگ] برگزید، و
«کرار غیر فرار»، و دوستدار خدا و پیامبرش نامید، و هم خبر داد که: خدا و
پیامبرش نیز او را دوست دارند. ما این شرح و تفصیل را به عنوان مقدمه
مقصد، و تأیید آنچه درباره جبر و تفویض، و مرتبه بین آنها بیان خواهیم کرد
آوردیم، از خدا یاری و مدد میخواهیم، و در همه کارها بر او توکل میکنیم.
ما در این زمینه از سخن امام صادق علیهالسلام آغاز میکنیم که فرمود:
«نه جبر است و نه تفویض بلکه مرتبه ایست میان آن دو، و آن: تندرستی، آزادی
راه، مهلت زمان، توشه مانند مرکب، و سبب تحریک کننده عامل بر عمل است»،
این پنج چیز است که حضرت علیهالسلام، کلیات فضل خدا را در آنها جمع کرده،
و اگر بنده در یکی از آنها کمبود داشته باشد، به همان نسبت، تکلیف از او
ساقط است. امام صادق علیهالسلام اساس آنچه را که [در امر جبر و تفویض]،
مردم باید جویای معرفتش باشند خبر داده، قرآن نیز آن را تصدیق کرده، و
آیات [و سخنان] محکم پیامبر صلی الله علیه و آله هم بر آن گواه است، زیرا
گفتار پیامبر صلی الله علیه و آله و آل او علیهمالسلام، هرگز از حدود قرآن
تجاوز نکند، پس هرگاه حقایق [و مضامین] اخبار با شواهد قرآنی هماهنگ
باشند، پیروی از آنها لازم است، و چنانکه در آغاز نامه یادآور شدیم جز
معاندان [لجوج] از آن نگذرند. و ما چون درباره این حدیث امام صادق
علیهالسلام، راجع به مرتبه میان جبر و تفویض، و رد عقیده جبر، و تفویض،
تحقیق کنیم، از کتاب خدا شواهد صدق آن را درمیابیم. و خبر دیگری هماهنگ
با این خبر از امام صادق علیهالسلام است که: از او پرسیدند: آیا خدا
بندگان خود را بر گناهها مجبور میکند؟ فرمود: خدا از این عادلتر است،
پرسیدند: آیا خدا کار را به آنان واگذاشته است؟ فرمود: خدا از این مقتدرتر
است. و در حدیث دیگری فرمود: مردم در مسئله قدر سه دستهاند: کسی که
پندارد کار به او واگذار شده است، چنین کسی قدرت خدا را ناچیز شمرده، و
هلاک است. و کسی که پندارد خدا بندگان خود را بر گناهان مجبور ساخته، و
چیزی را که توانش ندارند بر ایشان تکلیف فرموده است، این نیز خدا را در
حکمش ظالم شمرده، و هلاک است. و کسی که باور دارد خدا بر بندگان خود آنچه
را که توانش دارند تکلیف میکند، و آنچه را که توانش ندارند تکلیف نمیکند،
چنین کسی مسلمان بالغ [و به حق] است. پس امام صادق علیهالسلام خبر داده
است که هر که بر جبر و تفویض گردن نهد، و به آنها معتقد گردد، بر خلاف حق
است. با این بیان، هر که بر جبر باور کند، خطاکار است، و هر که بر تفویض
گردن نهد، بر باطل است، و مرتبه میان آن دو حق است. سپس فرمود: و برای هر
یک از این مسلکهای سه گانه مثالی میزنم تا مطلب به ذهن حقیقت جو، نزدیک، و
به آسانی بتواند شرح مسئله را بررسی کند، مثالی که آیات محکم قرآن، بر آن
شاهد، و صحت آن نزد خردمندان، ثابت است. و توفیق و عصمت، با خداست. اما
عقیده جبر که معتقدانش از خطا بدور نیستند، عقیده کسانی است که میپندارند
خدای سبحان، بندگان خود را بر گناهان مجبور میکند، و در عین حال کیفرشان
میدهد، و آنچه چنین پندارد، خدا را حاکمی ستمگر دانسته، و او را تکذیب
کرده، و سخنش را رد کرده که فرموده: «پروردگارت به هیچ کس ستم نمیکند»، و
فرموده: «و این کیفر کارهایی است که به دست خود کردهای، و خدا در حق
بندگان، ستمکار نیست»، و فرموده: «خدا هیچ ستمی به مردم نمیکند، این
مردماند که به خود ستم میکنند»، و آیات دیگری از این قبیل. پس هر که
پندارد به گناه مجبور است، گناه خود را بر خدا افکنده، و او را در کیفرش
ظالم شمرده است، و هر که خدا را ظالم بداند، کتابش را تکذیب کرده و هر که
کتاب خدا را تکذیب کند، به اجماع امت، کافر است. و مثال عقیده جبر این است
که: مولایی غلامی دارد که نه مالک خویش است و نه مالک چیزی از مال دنیا،
مولا با این که این را میداند، بدون آن که پولی در اختیارش بگذارد، او را
مأمور میکند که به بازار رود، و کالایی را تهیه کند، کالایی که بدون
پرداخت بها، و رضایت صاحب آن، کسی نمیتواند در آن طمع کند، و مولا در عین
اینکه خود را عادل، منصف، حکیم و غیر ظالم معرفی میکند، غلام را تهدید
میکند که اگر کالای مورد نظر را نیاوری کیفرت میدهم، غلام دست خالی به
بازار میرود، و چون میخواهد کالای مورد نظر را بردارد، با منع صاحب کالا
روبرو میشود، که حاضر نیست جز با دریافت وجه، آن را تحویل دهد، به ناچار
نومید و دست خالی برمیگردد، مولا با دیدن این وضع به خشم میآید، و او را
کیفر میدهد. آیا عدل و حکمت وی ایجاب نمیکند که دست از کیفر غلام
بردارد، با اینکه میداند غلام مالی نداشته، و او هم چیزیش نداده است؟ پس
اگر او را کیفر دهد ظالم و متجاوز است، و عدل و حکمت و انصافی را که از آن
دم میزده باطل کرده است، و اگر کیفر ندهد خود را تکذیب کرده که وعده عذاب
داده، و عدهای که سرانجامش یا دروغ است یا ظلم، و این هر دو بر خلاف عدل و
حکمت است، خداوند از آنچه ستمگران میگویند، بسیار والاتر است. پس هر
که به جبر، یا به عقیدهای که مستلزم جبر است قائل شود ، بر خدا ستم کرده، و
او را ظالم و متجاوز خوانده که مردم مجبور [و بیاراده] را به کیفر تهدید
کرده است، و قائل به جبر ناچار است بگوید: خدا کیفر را از آنها برداشته،
[تا نسبت ظلم به او نداده باشد] و اگر پندارد که خدا همه گنهکاران را از
کیفر معاف کرده، قهرا خدا را در وعدههای کیفرش تکذیب میکند، آنجا که خدا
فرمود: «آری، کسی که بدی به دست آورد، و حالت گناهیش بر او احاطه کند، پس
چنین کسانی اهل آتشند، و در آن ماندگار خواهند بود»، و فرموده: «در حقیقت،
کسانی که اموال یتیمان را، به ستم میخورند، جز این نیست که در باطن خود
آتشی میخورند، و به زودی در آتشی فروزان درآیند»، و فرموده: «به زودی
کسانی را که به آیات ما کفر ورزیدهاند، در آتشی [سوزان] درآوریم، که هر چه
پوستشان بریان گردد، پوستهای دیگری بر جایش نهیم تا عذاب را بچشند، آری
خداوند توانای حکیم است»، و آیات فراوان دیگری از این قبیل. و کسی که
حتی یک آیه از قرآن را تکذیب کند، کافر است، و مشمول این آیه: «آیا شما به
پارهای از کتاب خدا ایمان میآورید، و به پارهای کفر میورزید؟ پس جزای
هر کس از شما که چنین کند، جز خواری در زندگی دنیا چیزی نخواهد بود، و روز
قیامت، ایشان را به سختترین کیفرها بازبرند، و خداوند از آنچه میکنید
غافل نیست». اما عقیده ما این است که: خدای سبحان، بندگان خود را بر
اعمالشان مجازات کند، و بر کردارشان کیفر دهد، زیرا به آنها قدرت داده، و
به ملاک همان قدرت، امر و نهیشان کرده است، و منطق قرآن نیز همین است، که
فرمود: «هر کس کار نیکی بیاورد، ده برابر آن [پاداش] خواهد داشت، و هر کس
کار بدی بیاورد، جز مانند آن جزا نیابد، و بر آنان ستم نرود»، و فرمود:
«روزی که هر کسی آنچه کار نیک به جای آورده، و آنچه بدی کرده، حاضر شده
میابد، و آرزو میکند: کاش میان او، و آن [کارهای بد]، فاصلهای دور بود، و
خداوند شما را از [کیفر] خود برحذر میدارد»، و فرمود: «امروز هر کسی به
[موجب] آنچه انجام داده است، جزا میبیند، امروز ستمی نیست». اینها همه،
آیات محکمی است که جبر، و معتقدان به جبر را رد میکند، و از این قبیل
آیات، در قرآن فراوان است، که برای اختصار بخشی از آنان را ذکر کردیم. و
توفیق با خداست. و اما عقیده تفویض که امام صادق علیهالسلام آن را
باطل شمرده، و معتقدانش را تخطئه کرده، عقیده کسانی است که میگویند: خدای
سبحان، اختیار امر و نهی خود را به بندگان سپرده، و آنان را خودسر رها کرده
است. در این عقیده، ایراد دقیقی است که اهل تحلیل و دقت میفهمند، از
این رو امامان از آل پیامبر صلی الله علیه و آله میگویند: اگر خدا بندگان
خود را، خودسر رها کرده باشد، باید به هر عملی که آنان اختیار میکنند راضی
باشد، و به آن، پاداششان دهد، و نباید در برابر جنایت [و ظلم]، کیفرشان
دهد. بنابراین یکی از دو محذور، اجتناب ناپذیر است: یا بندگان بر خدا
شوریدهاند، و او را به پذیرش آراء خود، خواهناخواه مجبور کردهاند، که
این مستلزم ضعف و ناتوانی خداست و یا خداوند متعال، قدرت آن را ندارد که
بندگان خود را چه بخواهند و چه نخواهند، به اطاعت امر و نهی خود، بر وفق
مرادش فرابخواند، از این رو امر و نهی خود را به ایشان سپرده، و به
دلخواهشان واگذاشته، و اختیار کفر و ایمان را به خودشان داده است. و
مثال عقیده تفویض این است که: مولایی غلامی را خریده تا خدمتش کند، و قدر
خواجگی او را ارج نهد، و امر و نهی او را پاس دارد، و ادعا میکند که بر
غلام، مسلط و مقتدر است، و کارهایش حکیمانه است، او را امر و نهی میکند،
بر اطاعتش وعده پاداش بزرگ میدهد، و بر تخلف و نافرمانیش به کیفر دردناک،
تهدید میکند، اما غلام از اراده او سر میپیچد، و امر و نهیش را پاس
نمیدارد، هیچ یک از امر و نهی مولا را بر وفق مراد او انجام نمیدهد، بلکه
بر وفق مراد و هوای خود انجام میدهد، از این رو مولا [خسته میشود، و از
روی ناچاری]، اختیار امر و نهیش را به او واگذار میکند، و به هر عملی که
غلام بر طبق خواسته خود - نه خواسته مولا - میکند راضی میشود، در این
صورت اگر او را برای انجام کاری که مشخص میکند بفرستد، و او آن را طبق
خواسته و هوای خود - نه مولایش - انجام دهد، و چون نزد مولا برگردد، و او
ببیند که این آن چیزی نیست که او خواسته بود. [زبان به توبیخ بگشاید و]
بگوید: چرا خلاف دستورم عمل کردی؟! غلام [میتواند] بگوید: زیرا تو خود کار
را به من واگذاشتی، من هم به میل خود عمل کردم، بنابراین بر [من که] صاحب
اختیار [م]، منع و ملامتی نیست!! پس [با توجه به این محذورات] تفویض، محال
است. آیا با این توضیح، امر دایر بین یکی از این دو چیز نیست: یا مولا
قادر است که غلام را به اطاعت امر و نهی، بر وفق مراد خود - نه غلام -
فراخواند، توانایی انجام فرمانش دهد، پاداش طاعت، و کیفر معصیت را به او
معرفی کند، با توصیف ثواب و عقاب، تشویق و تهدیدش نماید، تا قدرت مولا را
با این تمیکن، و تشویق و تهدیدها بفهمد، و مشمول عدل و انصافش شود، و حجت
بر او تمام گردد، پس چون اطاعت امر کرد، پاداشش دهد، و چون سرکشی کرد،
کیفرش دهد؟ [، که در این فرض، تفویض، ابطال میشود] و یا مولا عاجز و
ناتوان است، لذا کار را به غلام وا میگذارد، نیک کند یا بد، فرمان برد یا
نه، در هر حال نمیتواند او را کیفر دهد، و به اطاعت خود فراخواند؟ [که این
فرض قطعا باطل است، زیرا] اگر عجز و ناتوانی خدا اثبات شود، قدرت و
خداوندی او نفی میشود، و امر و نهی، و ثواب و عقاب، همه بیهوده میگردد، و
مخالفت قطعی با قرآن پیش میآید، زیرا [خدا به این امور راضی نیست، از
اینرو] میفرماید: «و برای بندگانش کفران را نمیپسندد، و اگر سپاس دارید
آن را برای شما میپسندد»، و میفرماید: «از خدا آن گونه که حق پروا کردن
از او است، پروا کنید، و جز مسلمان نمیرید »، و میفرماید: «و جن و انس را
نیافریدم جز برای آن که مرا بپرستند، از آنان هیچ روزیی نمیخواهم، و
نمیخواهم که مرا خوراک دهند»، و میفرماید: «و خدا را بپرستید، و چیزی را
با او شریک مگردانید»، و میفرماید: «خدا و رسول او را فرمان برید، و از او
روی برنتابید در حالی که [سخنان او را] میشنوید». پس هر که پندارد که
خدا امر و نهی خود را به بندگانش واگذارده، اثبات عجز بر او کرده، و او را
ملزم دانسته که هر عمل خیر و شری را از ایشان بپذیرد، و امر و نهی و وعد
وعید خدا را باطل شمرده، چون میپندارد خدا همه را به دست بنده سپرده است،
از این رو او [که صاحب تفویض است]، هرگونه که میخواهد عمل میکند، خواه
کفر یا ایمان، بر او ایراد و منعی نیست، پس معتقد به تفویض، همه وعد و
وعید، و امر و نهی الهی را باطل دانسته، و اهل این آیه است: «آیا شما به
پارهای از این کتاب ایمان میآورید، و به پارهای کفر میورزید؟ پس جزای
هر کس از شما که چنین کند، جز خواری در زندگی دنیا چیزی نخواهد بود، و روز
قیامت، ایشان را به سختترین کیفرها بازبرند، و خداوند از آنچه میکنید
غافل نیست»، خداوند از آنچه اهل تفویض میگویند، بسیار بدتر و والاتر است.
اما عقیده ما این است که: خدای سبحان، خلق را به قدرتش بیافرید، و توانایی
اطاعتشان داد، و به آن گونه که خواست امر و نهیشان کرد، و پیروی فرمانش را
از ایشان پذیرفت، و به آن راضی شد، و از سرپیچی خود، آنان را بازداشت، و
گنهکار را توبیخ کرد، و [وعده] کیفر داد، اختیار امر و نهی با خداست، هر چه
را بخواهد بگزیند، و به آن فرمان دهد، و از هر چه نخواهد نهی کند، و بر آن
کیفر دهد، زیرا به بندگان خود، توان پیروی امر، و دوری از گناه، بخشیده
است، آری عدل و انصاف و حکمت بالغه او آشکار است، حجتها [ی مردم] را با
برطرف کردن عذرها، و بیم دادن برطرف میکند، انتخاب پیامبران با اوست، هر
که از بندگان خود را بخواهد، برای تبلیغ رسالت، و احتجاج بر آنان
برمیگزیند، [از اینرو] محمد صلی الله علیه و آله را برگزید، و با رسالات
خود به سوی خلق فرستاد. برخی از کفار قبیلهاش، از روی حسد و کبر گفتند:
«چرا این قرآن، بر مردی بزرگ، از آن دو شهر نازل نشد؟»، مرادشان امیه بن
ابی الصلت [بزرگ مکه]، و ابومسعود ثقفی [بزرگ طائف] بود، و خداوند انتخاب
آنان را باطل شمرد، و آرائشان را رد کرد، و فرمود: «آیا آنانند که رحمت
پروردگارت را تقسیم میکنند؟ ما [وسائل] معاش آنان را در زندگی دنیا
میانشان تقسیم کردهایم، و برخی از آنان را از نظر درجات، بالاتر از بعضی
دیگر قرار دادهایم، تا بعضی از آنها، بعضی دیگر را در خدمت گیرند، و رحمت
پروردگار تو از آنچه آنان میاندوزند بهتر است». از این رو هر چه را
خواست اختیار کرد، و هر چه را نخواست منع کرد، و هر که فرمانش برد، پاداشش
دهد، و هر که نافرمانیش کند کیفرش دهد، و چنانچه امور را به بندگانش سپرده
بود، رأی قریش را که امیه بن ابیالصلت، و ابومسعود ثقفی را اختیار کرده
بودند امضا میکرد، که در نظر ایشان، آن دو بهتر از محمد صلی الله علیه و
آله بودند، و چون خداوند مؤمنان را با این آیه ادب کرد که: «و هیچ مرد و زن
مؤمنی را نرسد که چون خدا و فرستادهاش به کاری فرمان دهند، برای آنان در
کارشان اختیاری باشد»، به آنها اجازه نداد که به میل خود انتخابی کنند، و
جز پیروی امر، و اجتناب از نهی خود را که توسط پیامبر صلی الله علیه و آله
ابلاغ میشود، از آنان نپذیرفت، پس هر که فرمانش برد، راه یابد، و هر که
نافرمانیش کند، گمراه و سرگردان شود و به علت تمکنی که برای فرمانبری و
اجتناب از گناه به او بخشیده، حجت بر او تمام است، از این رو از ثواب
محرومش میکند، و کیفرش را بر او فرود میآورد. این مذهب که حد وسط آن
دو عقیده است، نه جبر است و نه تفویض و همان است که امیرمؤمنان علیهالسلام
به عبایة بن ربعی اسدی فرمود، عبایه درباره استطاعتی که [شرط تکلیف است،
و] با آن برمیخیزیم و مینشینیم و کارها را انجام میدهیم پرسید.
امیرمؤمنان علیهالسلام فرمود: درباره استطاعت سؤال کردی، آیا به دست تو
است بدون دخالت خداوند، یا به دست تو و او با هم؟ عبایه جوابی نداد، حضرت
علیهالسلام فرمود: عبایه! بگو. عرض کرد: چه بگویم؟ فرمود: اگر بگویی: به
دست تو و خداست، تو را میکشم، [که این شرک است]، و اگر بگویی: به دست تو
است بدون دخالت خدا، باز هم تو را میکشم [که این کفر است]، عرض کرد: پس چه
بگویم ای امیرمؤمنان؟ فرمود: میگویی: به دست تو است، اما آن را خدایی
داده که همه اختیارش به دست او است، اگر دهد عطایی است، و اگر گیرد بلایی،
اوست مالک همه آنچه به تو داده، توانای بر هر چه توانمندت کرده، آیا
نمیشنوی که چون مردم میگویند: لا حول و لا قوة الا بالله، حول و قوه را
از او میخواهند؟ عبایه گفت: تفسیر این جمله چیست؟ فرمود: تحول [و دست
کشیدن] از معاصی خدا جز با نگهداری وی امکان پذیر نیست، و جز با یاری خدا،
هیچ قدرتی بر طاعتش نداریم. عبایه از جا جست، و دست و پای حضرت علیهالسلام
را بوسید. باز از امیرمؤمنان علیهالسلام نقل شده که: نجده به خدمتش
رسید، و درباره معرفت خدا پرسید که: ای امیرمؤمنان! به چه وسیله پروردگارت
را شناختی؟ فرمود: با نیروی تمیزی که او به من عطا فرمود، و عقلی که
رهنمونم میشود. پرسید: آیا این جبلی [و جبری] تو است [، و در آن
اختیاری نداری]؟ فرمود: اگر جبلیام بود نه بر نیکی ستوده بودم، نه بر بدی
نکوهیده، و نیز نیک کردار، بیش از بدکردار سزاوار ملامت بود [، زیرا با
اینکه نیک کرداری جبلی اوست، باز گناه میکند، هرچند گاه به گاه]، پس [با
نیروی تمیز، و عقل] پی بردم که خدا باقی و پاینده است، و جز او همه حادث و
متغیر و ناپایدارند، و هیچگاه پاینده باقی چون ناپایدار حادث نیست [، از
این رو «الباقی» را انتخاب کردم، و از ناپایدارها چشم پوشیدم.]. نجده گفت:
ای امیرمؤمنان! شما را مردی حکیم میبینم. فرمود: من خود را مخیر میبینم،
اگر به جای نیکی بدی کنم بر آن کیفر میشوم. و باز از امیرمؤمنان
علیهالسلام نقل شده که: بعد از بازگشت از شام [و جنگ صفین]، کسی از او
پرسید: این رفتن ما به شام به قضا و قدر الهی بود یا نه؟ فرمود: آری ای
پیرمرد! شما بر فراز هیچ تپهای نرفتید، و در هیچ درهای فرود نیامدید مگر
به قضا و قدر خدا، پیرمرد گفت! پس همه رنجهایم را [که در آن دیدم] از خدا
میبینم ای امیرمؤمنان! فرمود: آرام ای پیرمرد! خدا اجر شما را در این
سفر - که میرفتید و اتراق میکردید، و بر میگشتید - بزرگ قرار داد، و در
هیچ یک از حرکات و سکنات خود نه مجبور بودید و نه مضطر، گویا پنداشتی که
قضایی حتمی، و قدری قطعی است [که هیچ گونه اختیاری در آن نیست]، اگر چنین
بود، ثواب و عقاب باطل، و وعد وعید الهی بی اساس بود، و هیچ چیز در واقع به
گردن کسی ثابت نمیشد، این عقیده بتپرستان و پیروان شیطان است. خدای
سبحان امر فرموده، تا با اختیار عمل کنند، و نهی فرموده تا با اختیار حذر
کنند، نه کسی در اطاعتش مجبور است، و نه کسی در معصیتش مقهور و بیاراده،
خدا آسمانها و زمین و آنچه را که میان آن دو است باطل نیافرید، این پندار
کسانی است که کفر ورزیدند، پس وای بر کافران از آتش. پیرمرد برخاست، و
سر مبارک امیرمؤمنان علیهالسلام را بوسید، و اشعاری به این مضمون سرود: تو
آن امامی که ما به سبب پیروی او - در روز نجات از خدای رحمان امید آمرزش
داریم، آنچه از [حقائق] دین ما مشتبه بود، بر ما روشن ساختی، خدایت از ما
پاداش رضوانت دهد، اینک دیگر هیچ عذری در ارتکاب گناهی که از روی ظلم و
عصیان انجام میدهم ندارم. پس امیرمؤمنان علیهالسلام همه را بر موافقت
قرآن راهنمایی کرده، و جبر و تفویض را - که معتقدانشان ملازم باطل و کفر و
تکذیب قرآنند - رد کرده است، از گمراهی و کفر به خدا پناه میبریم، ما نه
به جبر عقیده داریم نه به تفویض، بلکه به حد وسط آن دو قائلیم، یعنی امتحان
و آزمایش بر اساس [اختیار و] قدرتی که خدا به ما داده، و به بندگیش فرا
خوانده است، چنانکه قرآن نیز بر این عقیده گواه است، و امامان نیک رفتار و
آل پیامبر صلی الله علیه و آله هم بدان معتقدند. و مثال آزمایش با قدرت [و
اختیار] این است که: مولایی که غلامانی دارد و مال فراوانی، دوست دارد - با
علم به سرانجام کار - غلامان خود را بیازماید، مقداری از مال را در اختیار
آنان قرار میدهد و موارد مصرف را معین میکند، و فرمان میدهد که مال را
در آنها صرف کنند، و از غیر آن - که دوست ندارد - اجتناب کنند و مال را
صرف نکنند، و البته مال، قابل صرف در هر دو جهت هست. یک غلام فرمان
میبرد، و مال را در مورد رضایت مولا هزینه میکند، و دیگری نافرمانی
میکند، و آن را در موارد نارضایی او صرف میکند، و مولا ایشان را در دار
امتحان جا داده و به ایشان اعلام کرده که اینجا سرای ابدی نیست، از این پس
سرای دیگری است که پاداش و کیفر جاوید در آنجاست، و به ناچار از اینجا
بیرونشان خواهد برد، اگر مالی را که به ایشان سپرده به جا مصرف کنند، در آن
سرای ابدی، پاداش جاویدشان خواهد داد، و اگر نابجا مصرف کنند، در آنجا
کیفر ابدیشان میدهد، و برای اقامت در این دار امتحان حد معینی معلوم کرده،
یعنی مدت سکونتش را تعیین نمود؟ که چون به پایان رسد، هم مال به دست دیگری
میافتد، هم غلام دیگری به جای این غلام میآید، و مولا همیشه مالک [و
اختیاردار] آن مال و این غلام بوده و هست، ولی وعده داده که مال را تا در
این منزل است از او نگیرد، تا مدتش سرآید و تحویل دهد، چه از صفات این مولا
عدل، وفاداری، انصاف و حکمت است. حال اگر بنده مال را در راهی که مأمور
بود خرج کرد، آیا بر مولا لازم نیست که به وعده پاداشی که از روی تفضل داده
بود وفا کند؟ و در برابر کاری که در این سرای فانی دستور داده و او اطاعت
کرده، نعمتی همیشگی در سرای جاوید و پایندهاش دهد؟ و اگر مال را در راههای
ممنوعه هزینه کرد، و با امر مولا مخالفت کرد، آیا حق ندارد عقوبت دائمی را
که بدان تهدیدش کرده بود بر او مسلط سازد؟ بدون اینکه بر او ستمی کرده
باشد، زیرا قبلا گوشزد کرده، و از آینده آگاهش ساخته بود، و باید به وعده و
وعیدش عمل کند، و مولای توانای مقتدر چنین است. اما [در بحث ما]، خدای
سبحان، و غلام، فرزند آدم، مخلوق او، و مال، توانمندی گسترده خدا، و
امتحان [و راز آن]، اظهار حکمت و قدرت او، و سرای فانی، دنیا، و مقدار مالی
که به غلام سپرده، آن [اختیار و] توانمندی است که به آدمیزاد داده، و
موارد صرف مال - یعنی [اختیار و] توانمندی - پیروی پیامبران، و ایمان [و
عمل] به احکامی است که از جانب خدا آوردهاند، و موارد ممنوعه، راههای
شیطانی، و وعده خدا، نعمت جاوید بهشت، و سرای دیگر، سرای پایدار آخرت است. و
قول به مرتبه میان جبر و تفویض، یعنی [استعداد برای] امتحان و آزمون
خداوندی، به وسیله توانایی [و اختیاری] که خدا به انسان داده، و آن را امام
صادق علیهالسلام در پنج ویژگی - که جامع کلیه فضل و احسانهای خداوندی
است - بیان فرموده است، و اینک من - بخواست خدا - آنها را با شواهد قرآنی،
و بیان کافی توضیح میدهم: اما مراد امام صادق علیهالسلام [از
«تندرستی» که در بیان منزلت میان جبر و تفویض فرموده بود،] آفرینش کامل
انسان، و حواس صحیح و سالم او، و عقل و تمییز پای برجا، و زبان باز گویای
اوست، خدا در این باره میفرماید: «و به راستی ما فرزندان آدم را گرامی
داشتیم، و آنان را در خشکی و دریا [بر مرکبها] برنشاندیم، و از چیزهای
پاکیزه به ایشان روزی دادیم، و آنها را بر بسیاری از آفریدههای خود برتری
ویژه دادیم»، خدای سبحان خبر داده که آدمیزاد را بر مخلوقات دیگر از
چارپایان، درندگان، جانوران دریا، پرندگان و هر جنبده محسوس دیگری، با عقل و
بیان، امتیاز و فضیلت بخشیده است، چنان که در آیه دیگر فرموده: «ما انسان
را در بهترین قوام آفریدیم»، و فرموده: «ای انسان: چه چیز تو را درباره
پروردگار بزرگوارت مغرور ساخته؟ همان کس که تو را آفریده و پرداخت، و معتدل
ساخت، و به هر صورت که میخواست سامان داد»، و از این قبیل آیات فراوان
است. پس نخستین نعمت خدا بر انسان، سلامت عقل، و برتری او بر بسیاری از
مخلوقات دیگر، به عقل کامل، و بیان روشن اوست، چه هر جنبندهای بر سطح
زمین، با حواس [و ادراکات] خود، پایدار و متکامل است و فضیلت آدمیزاد با
[عقل و] نطقی است که در دیگر موجودات محسوس، وجود ندارد، و با همین [عقل]
و] نطق است که خداوند او را بر مخلوقات دیگر مسلط ساخته، تا جایی که انسان
امر و نهی میکند، و آنها مسخر فرمان اویند چنانکه خداوند میفرماید: «این
گونه خداوند آنها را برای شما رام کرد، تا خدا را به پاس آنکه شما را
هدایت نموده، به بزرگی یاد کنید»، و میفرماید: «و اوست کسی که دریا را
مسخر گردانید تا از آن گوشت تازه بخورید، و پیرایهای که آن را میپوشید از
آن بیرون آورید»، و میفرماید: «و چارپایان را برای شما آفرید: در آنها
برای شما (وسیله) گرمی و سودهایی است، و از آنها میخورید، و در آنها
برای شما زیبایی است، آنگاه که [آنها را] از چراگاه برمیگردانید، و
هنگامی که [آنها را] به چراگاه میبرید، و بارهای شما را به شهری میبرند
که خود جز با مشقت، بدان نمیتوانستید برسید». از این رو خدا - به سبب
امتیاز و فضیلتی که در اعتدال خلقت، و کمال نطق [و ادراک] و معرفت به انسان
بخشیده - او را به فرمانبری و اطاعت خود فراخوانده است. [آری] پس از آنکه
توانایی انجام تکلیف داده، فرموده: «پس تا میتوانید از خدا پروا بدارید، و
بشنوید، و فرمان برید» و فرموده: «خداوند هیچ کس را جز به قدر تواناییاش
تکلیف نمیکند»، و فرموده: «خداوند هیچ کس را جز به قدر آنچه به او داده
است تکلیف نمیکند»، و آیات بسیار دیگر. پس اگر خدا یکی از حواس بنده را
بگیرد، تکلیف مربوط به آن را از او بر میدارد، چنانکه فرموده: «بر نابینا
حرجی نیست، و بر لنگ نیز حرجی نیست»، از هر کس در این شرایط باشد جهاد، و
کلیه وظائفی را که از انجامش عاجز است برداشته است، و همچنین حج و زکات را
بر آنکه مال و استطاعتش داده، واجب کرده، و از فقیر نخواسته است، خداوند
میفرماید: «و برای خدا، حج آن خانه خدا، بر عهده مردم است، [البته بر] کسی
که بتواند به سوی آن راه یابد»، و در [کفاره] ظهار [1] میفرماید: «و
کسانی که زنانشان را ظهار میکنند، سپس از آنچه گفتهاند [پشیمان میشوند،
و] برمیگردند، باید [پیش از تماس] بردهای آزاد کنند...» تا میفرماید: «و
هر که نتواند، باید شصت بینوا را خوراک بدهد». اینها همه دلیل است که
خداوند، بندگان خود را جز به اندازهای که توان عمل داده، تکلیف نکرده، و
[امر و] نهی او بدین منوال است، این معنای «تندرستی» است. و اما مراد
امام صادق علیهالسلام از «آزادی راه» این است که: مانع و رادعی نداشته
باشد که در عمل به دستور خدا از او جلوگیری کند، قرآن درباره افراد مستضعف و
زیردستی که چارهای ندارند و راه به جایی نمیبرند میفرماید: «... مگر
مردان و زنان و کودکان [زیردست و] مستضعفی که قدرت چاره جویی ندارند، و راه
به جایی نمیبرند»، خدا خبر داده که مستضعف، آزادی راه ندارد، و چنانچه
دلش مطمئن به ایمان باشد، تعرضی بر او نیست. و اما مراد حضرت
علیهالسلام از «مهلت زمان»: عمری است که - از زمان وجوب خداشناسی تا دم
مرگ - در اختیار انسان گذاشته میشود، یعنی از لحظه تمیز و بلوغ تا هنگام
مرگ، پس هر که در طلب حق، به کمال نرسیده بمیرد، بر خیر است، چنانکه خدا
میفرماید: «و هر کس به قصد مهاجرت در راه خدا و پیامبر او، از خانهاش به
در آید، [سپس مرگش در رسد، پاداش او قطعا برخداست]»، هر چند به علت نبود
فرصت کافی، به احکام الهی، کاملا عمل نکرده باشد، و در آیه دیگر بر افراد
بالغ، چیزهایی را حرام کرده که بر نابالغ حرام نکرده است: «و به زنان با
ایمان بگو: دیدگان خود را [از هر نامحرمی] فروبندند...»، پس بر زنان منعی
نیست که آرایش خود را بر کودکان بنمایانند، و احکام دیگر نیز در حق کودکان
جاری نیست. و اما مراد حضرت علیهالسلام از «توشه»: دارایی و امکانات
به اندازهایست که بنده بتواند از آن بر انجام تکالیف الهی کمک گیرد،
چنانکه خداوند میفرماید: «[بر ناتوانان، و بر بیماران، و بر کسانی که چیزی
نمیابند [تا در راه جهاد] خرج کنند - در صورتی که برای خدا و پیامبرش
خیرخواهی نمایند - هیچ گناهی نیست،] بر نیکوکاران راه تعرض نیست»، آیا
نمیبینی خداوند عذر کسی را که چیزی ندارد تا انفاق کند پذیرفته، و همه
کسانی را که برای حج و جهاد و نظائر آن، توشه و مرکب دارند، معذور ندانسته،
و نیز عذر بینوایان را [در زکات] پذیرفته، و حقی بر ایشان در اموال
توانگران قرار داده است، که میفرماید: «[این صدقات] برای آن نیازمندانی
است که در راه خدا فروماندهاند، [و نمیتوانند در زمین سفر کنند...]»،
دستور داده معافشان دارند، و آمادگی انجام تکالیفی که قدرت مالی آن را
ندارند، از ایشان نخواسته است. و اما مراد حضرت علیهالسلام از «سبب
محرک»، نیتی است که انگیزه انسان در هر کاری است، و جایگاه آن، دل است، پس
هر که کاری را نه از روی عقیده دینی انجام دهد از او پذیرفته نیست، مگر
آنکه صدق نیت [و اخلاص] پیش آرد. از این رو خداوند درباره منافقین
میفرماید: «به زبان خویش چیزی میگفتند که در دلهایشان نبود، و خدا به
آنچه پنهان میکردند داناتر است»، سپس در توبیخ مؤمنان، این آیه را بر
پیامبر صلی الله علیه و آله نازل کرد: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، چرا
چیزی میگویید که انجام نمیدهید»، و چون کسی از روی عقیده حرفی زند، [همین
عقیده و] نیت، او را برمیانگیزد تا با عمل خود، گفتارش را تصدیق کند، و
اگر از روی عقیده نباشد، صدق آن در عمل جلوه نمیکند، آری خدا نیت راستین
را - آنجا که مانعی در کار باشد، و نگذارد که عمل بر وفق نیت باشد -
میپذیرد از این رو میفرماید: «.... مگر آن کس که مجبور شده ولی قلبش به
ایمان اطمینان دارد»، و میفرماید: «خداوند شما را به سوگندهای لغوتان
مؤاخذه نمیکند». پس قرآن و احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله
دلیلاند که دل، اختیاردار همه حواس است، اعمال آنها را تصحیح میکند، و
هر چه را تصحیح کند بطلان نپذیرد. این بود توضیح پنج ویژگی که امام
صادق علیهالسلام فرمود: جامع مرتبه میان جبر و تفویض است، اگر این پنج
خصوصیت، در وجود انسان، کامل باشند، باید به اوامر خدای سبحان، و پیامبرش،
کاملا عمل کند، و اگر یکی از آنها را نداشته باشد، به همان نسبت، تکلیف از
او ساقط است. اما شواهد قرآنی بر امتحان و آزمونی که بر اساس استطاعت [و
اختیار] باشد - یعنی همان جامع حد وسط میان جبر و تفویض - فراوان است، از
جمله، اینکه میفرماید: «البته شما را میآزماییم تا مجاهدان و شکیبایان
شما را معلوم داریم، و اخبار [و اظهارات] شما را نیز بیازماییم»، و
میفرماید: «به تدریج، از جایی که نمیدانند گریبانشان را خواهیم گرفت»، و
میفرماید: «الم، آیا مردم پنداشتند که تا گفتند: ایمان آوردیم، رها
میشوند، و مورد آزمایش قرار نمیگیرند»، و درباره فتنههایی که به معنی
امتحان است میفرماید: «ما سلیمان را آزمودیم»، و در قصه موسی علیهالسلام
میفرماید: «ما قوم تو را پس از رفتن تو آزمودیم، و سامری گمراهشان کرد»، و
حضرت موسی علیهالسلام عرض کرد: «این جز آزمایش تو نیست»، این آیات، در
مقام مقایسه، بعضی بر بعض دیگر شاهدند. اما آیاتی که تعبیر «بلوا» به
معنی امتحان دارد، این است که میفرماید: «تا شما را در آنچه به شما داده
است بیازماید»، و میفرماید: «سپس برای آنکه شما را بیازماید، از [تعقیب]
آنان منصرفتان کرد»، و میفرماید: «ما آنان را - همانگونه که باغداران را
آزمودیم - مورد آزمایش قرار دادیم»، و میفرماید: «مرگ و زندگی را پدید
آورد تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید»، و میفرماید: «و چون
ابراهیم را پروردگارش با کلماتی بیازمود»، و میفرماید: «و اگر خدا
میخواست، از ایشان انتقام میکشید، و [فرمان پیکار داد] تا برخی از شما را
به وسیله برخی دیگر بیازماید». و هر چه در قرآن به عنوان «بلوا» آمده - که
نمونهاش آیات مذکوره بود - همه به معنای آزمایش است، و امثال آن در قرآن
فراوان است، اینها امتحان را ثابت میکند، خداوند خلق را بیهوده نیافریده،
و آنها را سرخود رها نکرده، کارهای حکیمانه را به بازیچه انجام نداده،
چنانکه خود میفرماید: «آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریدیم». اگر کسی گوید: آیا خدا از اعمال بندگان، خبر ندارد که ایشان را میآزماید؟ گوئیم:
چرا، او از اعمال آنها پیش از انجام نیز خبر دارد، چنانکه [درباره
دوزخیان] میفرماید: «و اگر هم باز گردانده شوند، قطعا به آنچه از آن منع
شده بودند، برمیگردند»، خداوند ایشان را میآزماید، تا عدالت خود را بر
ایشان اعلام کند، و جز با حجت [و دلیل]، کیفرشان ندهد، چنانکه میفرماید:
«و اگر ما آنان را قبل از [آمدن] قرآن، به عذابی هلاک میکردیم، قطعا
میگفتند: پروردگارا! چرا پیامبری به سوی ما نفرستادی؟»، و میفرماید: «و
ما تا پیغمبری نفرستیم، عذاب نخواهیم کرد» و میفرماید: «پیامبرانی که
بشارتگر و هشدار دهنده بودند، [تا برای مردم، پس از پیامبران در مقابل خدا،
[بهانه و] حجتی نباشد]». پس امتحان الهی، به وسیله توانمندی [و اختیاری]
است که خدا به بنده خود داده است، و این همان عقیده میان جبر و تفویض است،
که قرآن، و اخبار امامان از آل پیامبر صلی الله علیه و آله، بر آن ناطق و
شاهدند. اگر گویند: این فرموده خدا، و امثال آن که میفرماید: «هر که را
خواهد گمراه سازد، و هر که را خواهد هدایت کند» دلیل بر چیست؟ [آیا دلیل بر
جبر نیست؟]. گوئیم: همه این آیات دو گونه توجیه میشوند: یکی اینکه
اخبار از قدرت [مطلقه] خداوند است، یعنی توانایی او بر هدایت هر که خواهد، و
بر گمراهی هر که خواهد [، منشأ توانایی اختیاری خود انسان است]، و چنانکه
در طی رساله شرح دادیم، اگر مجبورشان کند، دیگر ثواب و عقابی در کار نخواهد
بود. و دوم اینکه هدایت خدا به معنی شناساندن، [و راهنمایی] است، چنانکه
میفرماید: «و اما ثمودیان: پس آنان را هدایت کردیم»، یعنی راه را بر آنان
شناساندیم، «ولی کوردلی را بر هدایت ترجیح دادند»، و اگر بر هدایت مجبور
بودند، دیگر نمیتوانستند گمراه شوند، ما نباید هر جا آیه مشتبه [و دو
پهلو] دیدیم، آن را حجت بر آیات محکم [و غیر قابل تأویل] - که مأموریم به
آنها تمسک کنیم - قرار دهیم، چنانکه خداوند میفرماید: «پارهای از آن،
آیات محکم [صریح و روشن] است، آنها اساس کتابند، و پارهای دیگر
متشابهاتند [که تأویل پذیرند]، اما کسانی که در دلهایشان انحراف است، برای
فتنه جویی، و طلب تأویل آن [به دلخواه خود] از متشابه آن پیروی
میکنند...»، و میفرماید: «پس بشارت ده به آن بندگان من که به سخن گوش
فرامیدهند، و بهترین آن را - یعنی محکمترین و روشنترین آن را - پیروی
میکنند، آنهایند که خدا هدایتشان کرده، و همانان خردمندانند». خداوند ما و
شما را به گفتار و کرداری که دوست دارد وی میپسندد موفق بدارد، و ما و
شما را - به من و احسانش - از گناهان دور کند، و سپاس فراوان خدا را آنچنان
که شایسته اوست، و صلی الله علی محمد و آله الطیبین، و حسبنا الله و نعم
الوکیل. قال الحرانی: رسالته علیهالسلام فی الرد علی أهل الجبر و التفویض [2] و اثبات العدل و المنزلة بین المنزلتین: بسم الله الرحمن الرحیم من
علی بن محمد، سلام علیکم و علی من اتبع الهدی و رحمة الله و برکاته، فانه
ورد علی کتابکم، و فهمت ما ذکرتم من اختلافکم فی دینکم و خوضکم فی القدر و
مقالة من یقول منکم بالجبر، و من یقول بالتفویض، و تفرقکم فی ذلک و
تقاطعکم، و ما ظهر من العداوة بینکم، ثم سألتمونی عنه و بیانه لکم، و فهمت
ذلک کله. اعلموا رحمکم الله! أنا نظرنا فی الآثار و کثرة ما جاءت به
الأخبار، فوجدناها عند جمیع من ینتحل الاسلام ممن یعقل عن الله جل و عز لا
تخلو من معنیین: اما حق فیتبع، و اما باطل فیجتنب. و قد اجتمعت الأمة
قاطبة لا اختلاف بینهم، أن القرآن حق لا ریب فیه عند جمیع أهل الفرق، و فی
حال اجتماعهم مقرون بتصدیق الکتاب و تحقیقه مصیبون مهتدون، و ذلک بقول رسول
الله صلی الله علیه و آله: لا تجتمع أمتی علی ضلالة. فأخبر أن جمیع ما
اجتمعت علیه الأمة کلها حق، هذا اذا لم یخالف بعضها بعضا، و القرآن حق لا
اختلاف بینهم فی تنزیله و تصدیقه، فاذا شهد القرآن بتصدیق خبر و تحقیقه و
أنکر الخبر طائفة من الأمة لزمهم الاقرار به ضرورة حین اجتمعت فی الأصل علی
تصدیق الکتاب، فان هی جحدت و أنکرت لزمها الخروج من الملة. فأول خبر یعرف
تحقیقه من الکتاب و تصدیقه و التماس شهادته علیه خبر ورد عن رسول الله صلی
الله علیه و آله، و وجد بموافقة الکتاب و تصدیقه بحیث لا تخالفه أقاویلهم
حیث قال: انی مخلف فیکم الثقلین: کتاب الله و عترتی أهل بیتی، لن تضلوا ما
تمسکتم بهما، و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض. فلما وجدنا شواهد هذا
الحدیث فی کتاب الله نصا مثل قوله جل و عز: (انما ولیکم الله و رسوله و
الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون و من یتول
الله و رسوله و الذین آمنوا فان حزب الله هم الغالبون) [3] . وروت
العامة فی ذلک أخبارا لأمیرالمؤمنین علیهالسلام أنه تصدق بخاتمه و هو
راکع، فشکر الله ذلک له و أنزل الآیة فیه، فوجدنا رسول الله صلی الله علیه و
آله قد أتی بقوله: من کنت مولاه فعلی مولاه، و بقوله: أنت منی بمنزلة
هارون من موسی الا أنه لا نبی بعدی، و وجدناه یقول: علی یقضی دینی و ینجز
موعدی، و هو خلیفتی علیکم من بعدی. فالخبر الأول الذی استنبطت منه هذه
الأخبار خبر صحیح مجمع علیه، لا اختلاف فیه عندهم، و هو أیضا موافق للکتاب،
فلما شهد الکتاب بتصدیق الخبر، و هذه الشواهد الأخر لزم علی الأمة الاقرار
بها ضرورة، اذ کانت هذه الأخبار شواهدها من القرآن ناطقة و وافقت القرآن، و
القرآن وافقها. ثم وردت حقائق الأخبار من رسول الله صلی الله علیه و
آله عن الصادقین علیهماالسلام، و نقلها قوم ثقات معروفون، فصار الاقتداء
بهذه الأخبار فرضا واجبا علی کل مؤمن و مؤمنة لا یتعداه الا أهل العناد، و
ذلک أن أقاویل آل رسول الله صلی الله علیه و آله متصلة بقول الله، و ذلک
مثل قوله فی محکم کتابه: (ان الذین یؤذون الله و رسوله لعنهم الله فی
الدنیا و الآخرة و أعد لهم عذابا مهینا) [4] . و وجدنا نظیر هذه الآیة، قول
رسول الله صلی الله علیه و آله: من آذی علیا فقد آذانی، و من آذانی فقد
آذی الله، و من آذی الله یوشک أن ینتقم منه. و کذلک قوله صلی الله علیه و آله: من أحب علیا فقد أحبنی، و من أحبنی فقد أحب الله. و
مثل قوله صلی الله علیه و آله فی بنی ولیعة: لأبعثن الیهم رجلا کنفسی، یحب
الله و رسوله و یحبه الله و رسوله، قم یا علی! فسر الیهم. و قوله صلی الله
علیه و آله یوم خیبر: لأبعثن الیهم غدا رجلا یحب الله و رسوله و یحبه الله
و رسوله کرارا غیر فرار لا یرجع حتی یفتح الله علیه. فقضی ر
نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 500