نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 390
خبر دادن امام هادی از خلافت متوکل
کلینی رحمه الله با سند خود از خیران اسباطی نقل میکند که گفت: در
مدینه خدمت امام هادی علیهالسلام رسیدم، فرمود: از واثق چه خبر داری؟ عرض
کردم: فدایت شوم! در سلامتی کامل بود که از او جدا شدم، من از همه مردم
دیدارم به او نزدیکتر است، ده روز پیش او را دیدم. فرمود: مردم مدینه
میگویند که او مرده است، همین که فرمود: «مردم [میگویند]»، فهمیدم که خبر
از خود حضرت علیهالسلام است. سپس فرمود: جعفر [متوکل عباسی] چه میکرد؟
عرض کردم: با بدترین حال در زندان بود. فرمود: او فرمانروا شد، ابنزیاب
[وزیر واثق] چه میکرد؟ عرض کردم: فدایت شوم! مردم با او بودند و فرمان،
فرمان او بود. فرمود: بدان این رویداد برای او نامبارک بود. سپس اندکی سکوت
کرد، و فرمود: مقدرات و احکام خدای سبحان بایستی جاری شود، ای خیران! واثق
مرد، متوکل جعفر جای او نشست، و ابنزیات هم کشته شد. عرض کردم: فدایت
شوم! چه زمانی؟ فرمود: شش روز پس از بیرون آمدن تو از سامرا. مسعودی از
خیران خادم، غلام فراطیس مادر واثق نقل میکند که گفت: در سال دویست و سی و
دو هجری قمری به حج رفتم، و به خدمت امام هادی علیهالسلام رسیدم، فرمود:
حال مولایت - یعنی واثق - چگونه بود؟ عرض کردم: بیمار بود، شاید مرده باشد.
فرمود: نمرده است، ولی بیماری را دارد، سپس فرمود: چه کسی جانشین او
میشود؟ عرض کردم: پسرش. فرمود: مردم گمان دارند که جعفر [متوکل] است. عرض
کردم: نه. فرمود: آری، جانشین او همین است که گفتم. عرض کردم: خدا، و
پیامبر صلی الله علیه و آله و فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله راست
میگویند. پس به همانگونه شد که امام علیهالسلام فرمود. و نیز از محمد بن عیسی، و او از ابوعلی بن راشد نقل میکند که گفت: در
سال دویست و سی و دو، امام هادی علیهالسلام فرمود: این مرد - یعنی واثق -
چه میکند؟ عرض کردم: بیمار است، یا مرده. فرمود: نمرده است، ولی چیزی
نمیگذرد که میمیرد. و نیز میگوید: یکی از اهل مدائن به امام هادی
علیهالسلام نامه نوشت، و از او پرسید که از سلطنت متوکل چه مقدار مانده
است؟ امام علیهالسلام در پاسخ [، این آیات را] نوشت: بنام خداوند بخشنده
مهربان، «هفت سال با جدیت زراعت میکنید، و آنچه را درو کردید، جز کمی که
میخورید، در خوشههای خود باقی بگذارید [و ذخیره نمایید]، پس از آن، هفت
سال سخت [و خشکی و قحطی] میآید، که آنچه را برای آن سالها ذخیره
کردهاید، میخورید، جز کمی که [برای بذر] ذخیره خواهید کرد، سپس سالی فرا
میرسد که باران فراوان نصیب مردم میشود، و در آن سال، مردم عصاره
[میوهها و دانههای روغنی را] میگیرند [و سال پربرکتی است]. پس در اولین
روزهای پانزدهمین سال، متوکل کشته شد. روی الکلینی: عن الحسین بن
محمد، عن معلی بن محمد، عن الوشاء، عن خیران الأسباطی قال: قدمت علی
أبیالحسن علیهالسلام المدینة فقال لی: ما خبر الواثق عندک؟ قلت: جعلت فداک! خلفته فی عافیة، أنا من أقرب الناس عهدا به عهدی به منذ عشرة أیام. قال:
فقال لی: ان أهل المدینة یقولون: انه مات، فلما أن قال لی: الناس، علمت
أنه هو، ثم قال لی: ما فعل جعفر؟ قلت: ترکته أسوأ الناس حالا فی السجن. قال: فقال: أما انه صاحب الأمر، ما فعل ابن الزیات؟ قلت: جعلت فداک! الناس معه و الأمر أمره. قال:
فقال: أما انه شؤم علیه، قال: ثم سکت، و قال لی: لابد أن تجری مقادیر الله
تعالی و أحکامه، یا خیران! مات الواثق وقد قعد المتوکل جعفر و قد قتل ابن
الزیات، فقلت: متی جعلت فداک؟ قال: بعد خروجک بستة أیام [1] . قال
المسعودی: حدثنی خیران الخادم مولی فراطیس أم الواثق، قال: حججت سنة اثنتین
و ثلاثین و مأتین، فدخلت علی أبیالحسن علیهالسلام فقال: ما حال صاحبک -
یعنی الواثق -؟ فقلت: وجع، و لعله قد مات. قال: فقال: لم یمت ولکنه لما
به، ثم قال: فمن یقال بعده؟ قلت: ابنه، فقال: الناس یزعمون أنه جعفر. قلت:
لا، قال: بلی هو کما أقول لک، قلت: صدق الله و رسوله و ابن رسول الله،
فکان کما قال [2] . و روی أیضا: عن محمد بن عیسی قال: حدثنی أبوعلی بن
راشد، قال: قال أبوالحسن علیهالسلام فی سنة اثنتین و ثلاثین و مأتین: ما
فعل الرجل - یعنی الواثق -؟ قلت: علیل او قد مات، قال: لم یمت ولکنه لا
یلبث حتی یموت [3] . و قال أیضا: کتب الیه رجل من أهل المدائن یسأله
عما بقی من ملک المتوکل، فکتب علیهالسلام: بسم الله الرحمن الرحیم (تزرعون
سبع سنین دأبا فما حصدتم فذروه فی سنبله الا قلیلا مما تأکلون - ثم یأتی
من بعد ذلک سبع شداد یأکلن ما قدمتم لهن الا قلیلا مما تحصنون - ثم یأتی من
بعد ذلک عام فیه یغاث الناس و فیه یعصرون) [4] . فقتل فی أول السنة الخامس عشر [5] .
[~hr~]پی نوشت ها: (1)
الکافی 1: 498 ح 1، الارشاد: 329، روضة الواعظین: 244، الخرائج و الجرائح
1: 407 ح 13 مختصرا، اعلام الوری 2: 114، الثاقب فی المناقب: 534 ح 1، کشف
الغمة 2: 378، اثبات الهداة 6: 213 ح 4، مدینة المعاجز 7: 420 ح 3،
بحارالأنوار 50: 158 ح 48، و 151 ح 37 مع اختصار. [2] اثبات الوصیة: 224. [3] المصدر السابق. [4] یوسف: 47 - 49. [5] اثبات الوصیة: 231، بحارالأنوار 50: 186 ح 63. منبع: فرهنگ جامع سخنان امام هادی؛ تهیه و تدوین گروه حدیث پژوهشکده باقر العلوم؛ مترجم علی مؤیدی؛ نشر معروف چاپ اول دی 1384.
نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 390