دلالت كند بر مصاحبتش با معمول عاملش مانند: سرت و زيدا.
در اينمثال « زيدا » مفعول معه است و چنانچه مىبينيم بعد از « واو » ذكر شده و بدينوسيله با فاعل « سير » مصاحبت نموده.
حكم مفعول معه اينستكه تقدمش بر عامل ممتنع مىباشد.
5-
مفعول فيه و حكم آن
مفعول فيه: كه بآن ظرف نيز مىگويند عبارتست از اسم زمان يا مكان
مبهمى كه فعل در آن واقع ميشود مانند: جئت يوم الجمعة و صلّيت خلف زيد.
شاهد در « يوم الجمعة» و « خلف » بوده كه اوّلى مفعول فيه زمانى و دوّمى مفعول
فيه مكانى مىباشد.
در مفعول فيه مكانى شرط است كه مبهم باشد يعنى لازم است ظرفى بوده كه
در تعيين و تشخيص آن محتاج به غير باشيم بخلاف مفعول فيه زمانى كه مطلق اسم زمان
را ميتوان بعنوان مفعول فيه قرار داد چه مبهم و چه مختص باشد.
6-
منصوب بنزع خافض
عبارتست از اسم صريح يا اسم مؤوّلى كه بواسطه فعل لازم بعد از حذف
حرف جرّ از ابتدائش منصوب مىباشد مانند: ذهبت الشام.
كه در اصل ذهبت الى الشام بوده و سپس بعد از حذف « الى » كلمه « الشام » منصوب شد.