responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 755

عمّه‌ام حضرت زينب خاتون نزد من نشسته و گريه مى‌كند و مى‌فرمايد :

اى جان عمّه، اى فاطمه برخيز تا به خيمه رويم، نمى‌دانم برسر ساير دختران و برادر بيمارت چه آمده من برخاستم و عرضه داشتم : اى جان عمّه، آيا در نزد شما خرقه و پارچه‌اى هست كه من سر خود را از چشم نامحرمان بپوشانم؟

حضرت زينب سلام اللّه عليها فرمود : اى فاطمه عمّه تو مثل تو است يعنى سر من نيز برهنه است و چيزى ندارم كه سر خود را با آن بپوشانم .

فاطمه سلام اللّه عليها مى‌فرمايد : چون نظر كردم ديدم سر عمّه‌ام برهنه و بدنش از صدمه ضربت‌هائى كه به او رسيده سياه شده است .

بارى فاطمه سلام اللّه عليها مى‌فرمايد : چون با عمّه‌ام به خيمه آمديم ديديم هرچه در آنها بود به غارت برده‌اند و برادرم حضرت على بن الحسين عليهما السّلام به همان نوع كه آن ملعون پوست از زير او كشيده بود و او را از طرف روى برخاك انداخته بود برهمان حال افتاده و از شدّت گرسنگى و تشنگى و بيمارى نتوانسته برخيزد و بنشيند، چون من و عمّه‌ام آن بيمار را برآن حال ديديم و چشم آن حضرت نيز بما افتاد همه شروع به گريه نموديم، ما براحوال آن بيمار تشنه و گرسنه كه برخاك افتاده بود مى‌گريستم و او براحوال سربرهنگى و دربدرى و غارت شدن ما گريه مى‌كرد، پس من و عمّه‌ام بازوهاى او را گرفته از روى خاك بلند كرده و نشانديم و همه گريه مى‌كرديم و در اطراف آن مظلوم بيمار نشسته بوديم و در نهايت خوف و اضطراب و نوحه و ناله بوديم و امام عليه السّلام نه حالت خوابيدن داشت و نه طاقت نشستن، از شّدت گرسنگى و تشنگى گاهى بلند مى‌شد و زمانى سر به خاك مى‌نهاد، و احيانا به زن‌هاى پريشان نگاه مى‌كرد كه همه سربرهنه و بدن‌ها از شدّت تازيانه و كعب نيزه كبود شده و اين منظره آن بزرگوار را سخت آزار مى‌داد و بى‌اندازه برحزنش افزوده بود .

نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 755
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست