responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 753

من پيش آمدم و گفتم : سبحان اللّه آيا شماها كوچكان را هم مى‌كشيد، اى قوم اين بزرگوار با آنكه در اوّل عمر است گرفتار به ناخوشى و بيمارى است، پس الحاح و التماس بسيار كردم تا آنكه آن اشقياء از كشتن آن جناب درگذشتند ولى عليا مخدّره زينب خاتون مى‌فرمايند :

آن ملعون ازرق چشمى كه اسباب مرا به غارت برد نظر الى زين العابدين فراه مطروحا على نطع من الاديم و هو عليل فجذب النّطع من تحته و القاه مكبوبا على وجهه يعنى چون آن بى‌دين نظر انداخت به جناب سيّد السّاجدين حضرت امام زين العابدين ارواح العالمين له الفداء ديد كه آن مظلوم برروى پوستى خوابيده و در شدّت ناخوشى و بيمارى است، پس آن ملعون چنان آن پوست را از زير آن بيمار كشيد كه آن جناب را بلند كرده از طرف روى به خاك انداخت .

مرحوم صدوق در امالى از حضرت فاطمه دختر سيّد الشهداء سلام اللّه عليه روايت كرده كه چون لشگريان در خيمه ما ريختند من دختر كوچكى بودم و در پاى من دو خلخال از طلا بود ملعونى آمد و آن خلخال‌ها را از پاى من بيرون آورد و در حال بيرون آوردن گريه مى‌كرد، به او گفتم از براى چه گريه مى‌كنى؟

در جواب گفت چگونه گريه نكنم و حال آنكه دختر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را برهنه مى‌كنم .

گفتم : اگر تو مى‌دانى كه من دختر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله هستم پس چرا مرا برهنه مى‌كنى؟

آن ملعون گفت : مى‌ترسم اگر من برندارم ديگرى بيايد و بردارد .

فاطمه عليها السّلام مى‌فرمايد : پس هرچه در خيمه‌ها بود بردند حتّى آنكه چادرها را از دوش‌هاى ما كشيدند .

و نيز آن مخدّره مى‌فرمايد :

نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 753
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست