responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 689

دست ديگر سر به پوست آويخته را نگه داشت و در حالى كه خون از گلوى آن طفل به سينه حضرت جارى بود او را به در خيمه آورد امّ كلثوم را طلبيد طفل را به وى داد و آن مخدّره صيحه‌زنان و برسرزنان على اصغر را به خيمه آورد و در آنجا نهاد .

برخى از ارباب مقاتل فرموده‌اند : سن شاهزاده على اصغر يكسال بود و در وقتى كه حضرت از اسب افتاده يا پياده شده بودند صداى ناله طفل خود را شنيده و به هواى ديدن او آهسته آهسته آمدند و او را در برگرفته و به زانو نشانيدند ناگاه مرد مخنّثى از بنى اسد تيرى انداخت و گلوى آن طفل را نشانه تير زهرآلود ساخت كه فى الفور روح آن طفل از قفس بدن پرواز كرد، حضرت فرمودند : انّا للّه و انّا اليه راجعون‌

مقاله عليين وساده مرحوم فاضل دربندى‌

مرحوم دربندى مى‌فرمايد : لمّا سمع هذا النّور النّيّر و القمر المنير استغاثة ابيه عليه السّلام قطع القماط و القى نفسه يعنى هنگامى كه صداى استغاثه امام به سمع نور تابناك و ماه درخشان شاهزاده على اصغر رسيد بند قنداقه را پاره كرد و خود را از گهواره بيرون انداخت .

شعر

دست از قنداق جان بيرون كشيد

بندهاى بسته را برهم دريد

آرى آرى شير حق است اين ولد

آنكه در گهواره اژدر مى‌درد

و بكى و ضجّ حسيرا بذلك روحى و ارواح العالمين فداه الى اجابة دعوة ابيه .

پس از پاره كردن بند قنداق و خود را بيرون انداختن ضجه و ناله خود را بلند كرد و بدينوسيله دعوت پدر را اجابت نمود

نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 689
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست