حضرت دست قاسم را گرفت و
داخل خيمه شد، عبّاس بن امير المؤمنين و عون را طلبيد و مادر قاسم را نيز طلب كرد و
فرمود : يا امّ ولد،
أليس للقاسم تباب جدد؟ قالت :
لا .
يعنى امام عليه السّلام از مادر قاسم پرسيدند : آيا قاسم لباس
نو دارد؟
مادرش عرض كرد :
خير .
امام عليه السّلام خواهرش عليا مخدّره زينب سلام اللّه عليها را خواست
فرمود :
اى خواهر صندوق رخوت برادرم حسن را حاضر كن .
فى الحال آورد و گشودند قبا
و عمّامه حضرت مجتبى را بيرون آوردند، قبا را در برو عمامه را نيز برسر قاسم نهادند
سپس امام فرمودند :
دخترم
فاطمه را كه نامزد قاسم است حاضر كنيد .
مخدّرات حرم فاطمه را با چشم گريان و
دلى بريان به حضور حضرت آوردند، فاطمه در پيش و
زنان در عقب سر
شعر
به گردش همه بانوان پر ز آه
ستادند چون هاله برگرد ماه
همه ديده خون و دل سوگوار
همه اشگريزان بسان بهار
حضرت به يك دست، دست فاطمه را گرفت و
به دست ديگر دست قاسم را در حضور زنها بشهادت عون و عباس شروع كرد خطبه عقد خواندن
و اشگ ريختن فعقد له عليها