responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 378

مى‌رسانى بايد تا جنگ را آغاز كنى وگرنه لشگر با من بگذار و خود كنار برو .

عمر گفت : خير، من امارت لشگر به تو نمى‌دهم بلكه خودم كفايت اين مهم مى‌كنم تو فقط سرهنگ پيادگان باش عمر بن سعد آن نامه را خدمت امام عليه السّلام فرستاد .

حضرت فرمود : بخدا قسم به حكم پسر مرجانه تن در نمى‌دهم .

3- چنانچه در كتب مقاتل نوشته‌اند در روز تاسوعا لشگر كوفه و شام همچون قطرات باران كه از آسمان ببارد به سرزمين كربلاء ريختند، در آن روز امام عليه السّلام با اصحاب باوفايش در خيمه نشسته بودند عليا مكرّمه زينب خاتون سلام اللّه عليها مى‌فرمايد : من در ميان خيمه بودم از شكاف خيمه نظر به برادر مى‌كردم ناگاه از سمت كوفه صداى طبل و كوس و نقّاره بلند شد، روى آسمان از گرد و غبار تيره و تار گرديد صداى هياهو و غلغله در زمين و زمان انداخت به چهره برادر نگريستم ديدم رنگ ارغوانى برادر مبدّل به زعفرانى شده بينى تيغ كشيده، رنگ پريده نتوانستم خوددارى كنم، پيشتر آمدم عرض كردم : برادر جان شما را چه مى‌شود؟

شعر

چه شد اينكه لرزيد جان و تنت‌

بشد رنگ از چهره روشنت‌

اين چه حالت است كه در تو مشاهده مى‌كنم، منكه از غصه مردم، كاش مادر مرا نمى‌زاد .

برادر بسمت من توجه نمود، آهسته فرمود : خواهر جان يتيم‌كننده اطفال من آمد، بيوه‌كننده زنان من آمد يعنى شمر الآن وارد زمين كربلاء شد .

شعر

رسيد آنكه خنجر برويم كشد

تنم را به خاك و به خون دركشد

رسيد آنكه غارت كند مال من‌

كند بى‌پدر جمله اطفال من‌

4- در كتاب كافى مرحوم كلينى از امام صادق عليه السّلام نقل كرده كه آنجناب‌

نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 378
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست