تاسوعا يوم حوصر فيه الحسين عليه السّلام و اصحابه رضى اللّه عنهم بكربلاء
و اجتمع عليه خيل اهل الشام و اناخوا عليه و فرح ابن مرجانه و عمر سعد بتوافر الخيل
و كثرتها و استضعفوا فيه الحسين عليه السّلام و اصحابه و ايقنوا انّه لا يأتى الحسين
ناصر و لا يمدّه اهل العراق بابى المستضعف الغريب .....
روز تاسوعا روزى بود كه جدّ غريبم حسين با اصحابش در كربلاء محاصره شدند،
لشگر شام اطراف آن غريب را گرفتند، سپاهيان
كه در بيابان پراكنده بودند پيش آمدند
امام و اصحاب امام را در ميان گرفتند، از
اين كار پسر مرجانه و پسر سعد
خوشحال شدند و امّا حسين عليه السّلام و اصحابش افسرده و آزرده گشتند و يقين نمودند ديگر يك تن از اهل عراق به يارى امام نخواهد آمد .
كلام امام صادق عليه السّلام كه به اينجا رسيد از روى حسرت فرمودند : پدر و مادرم فداى غريبى و ضعيفى تو اى جد بزرگوار
در كتاب روضة الصّفا آمده است :
جمعى از لشگريان ابن سعد كه روز سوّم محرم به محاربه پسر پيغمبر آمده
بوند وقتى غريبى و بىگناهى امام مظلوم را مشاهده كردند برگشتند، بعضى در پنهانى و برخى بطور علنى، ابن زياد ملعون خبردار شد برآشفت، سعد بن عبد الرحمن
را طلبيد با جمعى از لشگرى او را مأمور ساخت تا در اطراف محلههاى كوفه گردش كنند هركس را كه از جيش عمر سعد تخلف نمود دستگير كرده بحضور او بياورند،
مأمورين هرشخصى را كه مىآوردند آن ملعون سخت عقاب مىكرد حتى يكى از اهالى شام كه
از جمله دوستداران آل ابى سفيان بود و بخاطر مرگ يكى از بستگانش برگشته بود تا سهم
ارثى خود را دريافت كند گرفتار مأمورين
شد و او را نزد ابن زياد آوردند هرچند او عذر آورد عذرش مقبول واقع نشد