responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 314

دارم و نه از قاصد روانه كردنشان به سوى شما اطّلاع دارم .

حضرت فرمودند : اگر تو يك نفر نامه ننوشته‌اى ديگران همه نوشته‌اند، سپس عقبة بن سمعان را صدا زده و فرمودند :

اى عقبة بن سمعان آن دو خورجين نامه‌هاى اهل كوفه را بياور .

عقبه بموجب فرموده امام عليه السّلام دو خورجين مملو از عريضه‌جات اهل كوفه را آورد روى زمين نثار كرد چشم حرّ برآن همه نامه‌ها افتاد گفت خذا لعنت كند آنهائى كه با تو غدر و مكر كرده‌اند، فدايت شوم مرا تقصيرى نيست، اينقدر بدانيد كه ابن زياد مرا فرستاده با شما باشم تا شما را وارد كوفه كنم و به حضور او ببرم همين و السّلام‌

حضرت پرخاش كردند و فرمودند : الموت ادنى اليك من ذلك مرگ از اين كار به تو نزديك‌تر مى‌باشد يعنى اگر بميرى نتوانى اين كار را انجام دهى، به اين ذلّت تن در نخواهم داد، اين بفرمود از جا برخاست آشفته‌حال و آزرده‌خاطر رو به اصحاب و انصار و احباب كرد و فرمود برخيزيد از اين منزل كوچ كنيد .

تمام اصحاب و اهل اردو با احترام تمام به امر مبارك امام عليه السّلام خيمه‌ها و چادرها را خوابانيدند و آنها را بسته و بار كردند و كجاوه‌ها و محمل‌ها برشترها و قاطرها بستند خواتين و اطفال را سوار كردند خود نيز با تمام جوانان و همراهان پا بركاب گذاردند فرمودند : انصرفوا الى المدينة حال كه اين قوم از رأى خود پشيمان شده‌اند و از آمدن من اكراه دارند برگرديد برويم به مدينه در سرمنزل خود باشيم .

فلمّا ذهبوا لينصرفوا حال القوم بينهم و بين الانصراف همين كه اردوى همايون خواست حركت كند لشگر حرّ را ملامت كردند كه جواب ابن زياد را چه خواهى داد اينك پسر فاطمه برگشت .

تا حرّ رفت فكر كار خود كند كه يك مرتبه آن سپاه روسياه و بى‌حيا پرده حرمت و آزرم را دريدند سر راه را برنائب خدا روى زمين بسته جلوى راه مدينه‌

نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 314
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست