responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 271

خوشنود شود و ما اهل بيت پيغمبر و رسالتيم و سزاوارتريم از اين گروه كه به ناحق دعوى رياست مى‌كنند و در ميان شما به جور و عدوان سلوك مى‌نمايند و اگر در ضلالت و جهالت راسخيد و رأى شما را آنچه در نامه‌ها به من نوشته‌ايد برگشته است باكى نيست برمى‌گردم .

حرّ در جواب گفت : به خدا سوگند كه من از اين نامه‌ها و رسولان كه مى‌فرمائى به هيچ وجه خبر ندارم .

حضرت عقبة بن سمعان را فرمود : بياور آن خورجين را كه نامه‌ها در آن است، پس خورجين مملوّ از نامه كوفيان آورد و آنها را بيرون ريخت .

حرّ گفت : من نيستم از آنهائى كه براى شما نامه نوشته‌اند و ما مأمور شده‌ايم كه چون تو را ملاقات كنيم از تو جدا نشويم تا در كوفه تو را به نزد ابن زياد ببريم .

حضرت در خشم شد و فرمود : مرگ براى تو نزديك‌تر است از اين انديشه، پس اصحاب خود را حكم فرمود كه سوار شويد، پس زن‌ها را سوار نموده و امر كرد اصحاب خود را كه حركت كنيد و برگرديد، چون خواستند كه برگردند، حرّ با لشگر خود سر راه را گرفته و طريق مراجعت را حاجز و مانع شدند .

حضرت با حرّ خطاب كرد كه : ثكلتك امّك ما تريد ( مادرت به عزايت بنشيند از ما چه مى‌خواهى )

حرّ گفت : اگر ديگرى غير از تو مادر مرا نام مى‌برد البتّه متعرّض مادر او مى‌شدم امّا در حق مادر تو به غير از تعظيم و تكريم سخنى برزبان نمى‌توانم آورد .

حضرت فرمود : مطلب تو چيست؟

گفت : مى‌خواهم تو را به نزد امير عبيد اللّه ببرم .

آن جناب فرمود كه من متابعت تو را نمى‌كنم .

حرّ گفت : من نيز دست از تو برنمى‌دارم‌

و از اين گونه سخنان در ميان ايشان به طول انجاميد تا آنكه حرّ گفت :

نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 271
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست