نام کتاب : تاريخ سياسى صدر اسلام نویسنده : سليم بن قيس الهلالي جلد : 1 صفحه : 292
شگفتتر از آن، اينكه؛ ابو كنف عبدى نزد عمر آمد و گفت: «غايب بودم كه زنم را طلاق
گفتم ولى خبر طلاق به او رسيد، بعد كه هنوز در عدّه بود به او رجوع كردم و اين جريان
را به او نوشتم ولى نامهام به او نرسيد و ازدواج كرد». عمر به وى نوشت كه «اگر مردى كه با او ازدواج
كرده به وى دخول نموده، آن زن همسر آن مرد است و اگر به او دخول نكرده آن زن همسر
تو است» اين نامه را براى او نوشت و من حاضر بودم، اما در اين مورد با من مشورت
نكرد و از من نپرسيد. مىخواست نشان دهد كه در دانش از من بىنياز است! خواستم او
را از اين حكم باز دارم با خود گفتم مرا چه باك كه خداوند رسوايش كند. مردم هم او
را سرزنش نكردند بلكه كارش را تحسين نمودند و آن را به عنوان سنت گرفتند و از او
پذيرفتند و آن را درست يافتند. و اين قضاوتى است كه اگر فردى ديوانه و سبك عقل هم
قضاوت مىكرد بيش از اين نمىگفت! و ديگر از كارهاى شگفت او، انداختن جمله «حىّ على خير العمل» از اذان
بود كه مردم آن را به عنوان سنت پذيرفتند و از آن پيرويش كردند. و نيز قضاوت او در
مورد فرد گم شده و اينكه «زنش بايد چهار سال انتظار بكشد و بعد ازدواج كند، اگر شوهرش آمد بايد
كه ميان گرفتن زنش يا گرفتن مهر آن زن مخيّر باشد» مردم از روى نادانى و كم دانشى
به كتاب خدا و سنّت پيامبرش، او را تحسين كردند و آن را سنّت گرفتند و از او
پذيرفتند. و از كارهاى شگفت او بيرون راندن همه عجمها از مدينه بود، و فرستادن
ريسمانى به طول پنج وجب براى كار گزارش در بصره بود و گفته بود كه: «هر كس از عجمها را كه گرفتيد
اگر قدّش به طول اين ريسمان رسيد گردنش را بزنيد»! و بر گرداندن زنان اسير شوشتر
كه همهشان از مردان مسلمان حامله شده بودند، و فرستادن ريسمانى به بصره براى
كودكانى كه دزدى مىكردند و گفتهاش كه: «كودك دزدى كه قدش به اندازه
اين ريسمان بود، دستش را قطع كنيد» و شگفتتر از آن اينكه دروغگويى دروغى پراند و
عمر آن را پذيرفت، مردم نادان هم آن را پذيرفتند و پنداشتند كه فرشتهاى بر زبان
عمر سخن مىراند و
نام کتاب : تاريخ سياسى صدر اسلام نویسنده : سليم بن قيس الهلالي جلد : 1 صفحه : 292