نام کتاب : تاريخ سياسى صدر اسلام نویسنده : سليم بن قيس الهلالي جلد : 1 صفحه : 291
ساخت، لذا در ادامه آيه فرمود: «... اگر به خداوند و آنچه بر بنده خود نازل كرديم ايمان آورديد،
روز جدايى حق از باطل، روز روبرو شدن دو گروه با يك ديگر ...».[1] و شگفتا از اينكه عمر خانه برادرم جعفر را ويران كرد و آن را به مسجد
پيوست و هيچ از پولش را به فرزندانش نپرداخت! مردم وى را بر اين كار سرزنش نكردند
و مورد اعتراض قرار ندادند، كه گويى خانه فردى غير مسلمان را گرفته است! و شگفتا
از نادانى او و نادانى امت! عمر به همه كارگزارانش نوشت كه: «فرد جنب هر گاه آبى نيافت
نبايد كه نماز بخواند و نبايد كه با خاك تيمّم كند تا كه آب بيابد و اگر تا به
هنگام مرگ هم آب نيافت باكى نيست!»
مردم اين سخن را از او پذيرفتند و به آن خشنود شدند، حال آنكه او و مردم مىدانند
كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم به عمار و ابو ذر فرمود كه تيمّم بدل
از غسل جنابت كنند و نماز گزارند. اين دو و ديگران نزد عمر به اين فرموده رسول خدا
صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم گواهى دادند، آن را نپذيرفت. و شگفتا كه هر دوىشان
ناآگاهانه و از روى جهل و غرور، مسائل گوناگون شرع پيرامون ارث جدّ را درهم
آميختند و از روى گستاخى بر خدا و كم تقوايى چيزى را ادعا كردند كه نمىدانستند،
اين دو ادعا كردند كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم درگذشت و حكم ميراث
جدّ را بيان نفرمود! و كسى هم پيدا نشد كه بگويد جدّ چقدر ارث مىبرد. مردم هم در
اين موضوع از اين دو پيروى كردند و تصديقشان نمودند. و شگفت آنكه حكم به رها كردن
امّ ولدهاى آبستن كرد و مردم هم حرف او را پذيرفتند و دستور رسول خدا صلّى اللَّه
عليه و اله و سلّم را رها كردند. و شگفت از آنچه با نصر بن حجاج[2] و جعدة[3] از قوم سليم و ابن وبره[4] كرد. و
[2]نصر بن حجاج شاعرى زيبا روى بود كه در
مدينه شعر مىسرود. عمر او را به جرم زيبايى از مدينه تبعيد كرد و متهمش نمود كه
با اشعار خود زنان را وسوسه مىكند! ن. ك: ابن سعد/ طبقات 3/ 385.
[3]جعدة نيز شاعرى بومى بود كه اشعارى
سروده بود و عمر را خوش نيامد، او را فراخواند و بر او تازيانه نواخت. ن. ك: طبقات
3/ 285.
[4]ابن وبرة را نشناختيم كه كى بوده و چه
كرده است و با او چه شده است.
نام کتاب : تاريخ سياسى صدر اسلام نویسنده : سليم بن قيس الهلالي جلد : 1 صفحه : 291