responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ سياسى صدر اسلام نویسنده : سليم بن قيس الهلالي    جلد : 1  صفحه : 290

اعتمادى كه به تو داريم مى‌خواهيم موضوع محرمانه‌اى را با تو در ميان گذاريم».

خالد گفت: به هر چه مى‌خواهيد مرا مأمور كنيد، من گوش به فرمان شما هستم. به او گفتند: «تا زمانى كه على زنده است، اين قدرت و حكومت، ما را مفيد فايده‌اى نيست، آيا نشنيدى به ما چه گفت و چگونه با ما روبرو شد! ما از او ايمن نيستيم كه در نهان مردم را فرا خواند و گروهى پاسخش دهند و با ما بجنگد و مى‌دانى كه او شجاع‌ترين فرد عرب است، و ديدى كه ما مرتكب چه كارى شديم و در حكومت پسر عمويش كه در آن حقّى نداشتيم بر او غلبه كرديم و فدك را از همسرش گرفتيم، آنك كه به اقامه نماز صبح با مردم پرداختم، تو برخيز و در كنارش بنشين و بايد كه شمشيرت با تو باشد، هر گاه نماز گزاردم و سلام دادم گردنش را بزن». على عليه السّلام فرمود: خالد بن وليد با شمشيرى آويخته در كنارم نماز خواند، ابو بكر براى اقامه نماز برخاست، با خودش كلنجار مى‌رفت و پشيمان شده بود ولى عقلش به جايى نمى‌رسيد، آنقدر نماز را طول داد كه نزديك بود خورشيد طلوع كند، آنگاه پيش از آنكه نماز را سلام دهد گفت: «آنچه تو را فرموده‌ام انجام مده»! سپس سلام داد. به خالد گفتم: به چه دستور داده بود؟ گفت: به من دستور داده بود هر گاه نماز را سلام دهد، گردنت را بزنم! گفتم: و تو اين كار را مى‌كردى؟! گفت: آرى! به پروردگارم سوگند مى‌كردم! سليم گفت: آنگاه على عليه السّلام رو كرد به عباس و كسانى كه پيرامون حضرتش بودند و گفت: آيا تعجب نمى‌كنيد كه او و رفيقش ما را از سهم «ذى القربى» كه خداوند در قرآن آن را براى ما واجب كرده است، محروم ساختند؟! خداوند مى‌دانست كه اينان بر ما ستم روا خواهند داشت و ما را از آن محروم خواهند

نام کتاب : تاريخ سياسى صدر اسلام نویسنده : سليم بن قيس الهلالي    جلد : 1  صفحه : 290
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست