امام محمد بن على (ع) گويد: على (ع) در كوفه به مردم نان و گوشت
مىخورانيد و خود طعامى ديگر داشت. كسى ديگرى را گفت: كاش مىتوانستيم طعام امير
المؤمنين را ببينيم كه چيست. روزى به هنگام طعام خوردنش بيامدند و طعامش روغن
زيتون بود كه نان در آن تريد كرده بود و بر روى آن خرماى عجوه [61]. اين خرما را
براى او از مدينه مىآوردند.
سويد بن غفله [62] گويد: بر امير المؤمنين (ع) داخل شدم و او در كوفه
در قصر امارت بود و در مقابلش كاسهاى شير كه بوى ترشيدگى آن به مشامم خورد. قرص
نان جوينى در دست داشت كه هنوز خردك پوستهاى جو بر روى آن پيدا بود. على (ع) از آن
نان مىشكست و گاهگاهى براى شكستن از سر زانوى خود مدد مىگرفت. خادمهاش فضّه
بالاى سرش ايستاده بود. او را گفتم: آيا از خدا نمىترسيد كه براى اين پير مرد
چنين طعامى مىآوريد. چه مىشد اقلا آرد را مىبيختيد. فضّه گفت: ما مىترسيم كه
مخالفتش كنيم و گناهكار شويم. از ما قول گرفته كه تا با او هستيم، آردش را غربال
نكنيم. على (ع) پرسيد: چه مىگويد؟ فضّه گفت: خود از او بپرس. آنچه به فضّه گفته
بودم به او گفتم كه: كاش بفرماييد آردتان را غربال كنند. على (ع) گريست و گفت: پدر
و مادرم فداى كسى [يعنى رسول اللّه] باد كه هرگز سه روز پىدرپى خود را از نان
گندم سير نكرد تا رخت از اين جهان بر بست و آرد خود را هرگز غربال نفرمود.
عدىّ بن ثابت [63] گويد: براى على (ع) ظرفى پالوده آوردند از خوردن
آن امتناع كرد.
صالح [64] گويد كه جدهام نزد على (ع) رفت. على خرما به دوش مىكشيد.
جدهام سلام كرد و گفت: اين خرما را بدهيد من برايتان بياورم. على گفت: آنكه صاحب
زن و فرزند است به حمل آن سزاوارتر است. و گفت: نمىخورى؟ جدهام گفت: نه، ميل
ندارم. على (ع) آن خرما به منزل خود برد و بازگرديد و آن ملحفه كه هنوز پوست خرما
به آن چسبيده بود بر دوش داشت و همچنان به نماز جمعه ايستاد و مردم به او اقتدا
كردند.
جعفر بن محمد (ع) گويد: براى على (ع) طعامى آوردند از خرما و مويز و
روغن. على (ع) از آن نخورد. گفتند: حرام است؟ گفت: نه ولى بيم آن دارم كه نفس
مشتاق آن شود. سپس تلاوت كرد: «در زندگى دنيوى از چيزهاى پاكيزه و خوش بهرهمند شويد [65].»
از بعضى از اصحاب على (ع) روايت شده كه: على (ع) را گفتند: بسيار
صدقه مىدهى؛ آيا قدرى امساك نمىكنى؟ گفت: نه، به خدا، اگر مىدانستم كه خدا يكى
از اين اعمال را كه مىگزارم پذيرفته است، بس مىكردم، ولى به خدا سوگند كه
نمىدانم چيزى از من پذيرفته است، يا نه.
عبد اللّه بن حسن [66] گويد: على (ع) هزار برده را آزاد كرد كه بهاى
آنها را از پينه دست و عرق پيشانى پرداخت.
جعفر بن محمد (ع) گويد: على (ع) هزار برده را از دسترنج خود آزاد
كرد. اگر او را ديده