جعفر بن محمد (ع) گويد: چون على (ع) ميان دو كار كه در هر دو رضاى
خدا بود قرار مىگرفت، همواره آن كار را بر مىگزيد كه سختتر از ديگرى بود. على
(ع) هميشه از دسترنج خود مىخورد و آن را براى او از مدينه مىآوردند و اگر خوردن
را سويق [57] اختيار مىكرد آن را در انبانى مىكرد و بر سر آن مهر مىنهاد مبادا
كسى چيزى جز آن بر آن بيفزايد. آيا در دنيا چه كسى زاهدتر از على (ع) تواند بود.
سويد بن حارث [58] گويد: على (ع) چند تن از عمّالش را گفت كه در ماه
رمضان براى مردم طعامى بپزند. آنها بيست و پنج تغار غذا پختند و كاسهاى نيز براى
او آوردند كه چند دنده در آن بود. على (ع) دو تا را بر گرفت و گفت: فعلا مرا بس
است. وقتى تمام شد بازهم مىگيرم.
مسلم بجلى [59] گويد: على (ع) مردم را در يك سال سه بار عطا داد. سپس
خراج اصفهان رسيد. على (ع) ندا در داد كه اى مردم فردا بياييد و عطاى خود بستانيد.
به خدا سوگند من نمىتوانم خزانهدار شما بشوم. آنگاه فرمان داد بيت المال را
جاروب كنند و آب بپاشند. پس دو ركعت نماز گزارد و گفت: اى دنيا، ديگرى جز مرا
بفريب. و از بيت المال بيرون آمد.
مقدارى ريسمان بر در مسجد بود. پرسيد: اين ريسمانها چيست؟ گفتند: از
بلاد كسرى (يعنى ايران) آوردهاند. گفت: آن را هم ميان مسلمانان قسمت كنيد- گويى
كارگزاران به آن ارجى ننهاده بودند- يكى از آنها را باز كرد، كتان بود كه به كار
مىآمد. مردم براى خريدنش به رقابت پرداختند. در پايان روز بهاى هر ريسمان به چند
درهم رسيد.
عقبة بن علقمه [60] گويد: بر على (ع) داخل شدم در مقابلش ظرفى شير
ترش بود. چنان ترش كه ترشىاش مرا آزار داد و تكهاى نان خشك. گفتم: يا امير
المؤمنين، غذاى شما چنين است؟ گفت: اى ابو الجنوب، ديدم كه رسول اللّه نانى خشكتر
از اين مىخورد و جامهاى خشنتر از اين جامه مىپوشيد (و به جامه خود اشارت كرد)
و اگر من همانند او نخورم و نپوشم