responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الغارات نویسنده : تلخیص و ترجمه عبدالمحمد آیتی    جلد : 1  صفحه : 25

مردى از جاى بر خاست و گفت: يا امير المؤمنين اين به چه معنى است؟

گفت: يعنى اين، آن را مى‌كشد و آن اين را. مردمى نادان، نه چراغ هدايتى فرا راه خود دارند و نه پرچمى افراشته كه بدان راه جويند. ما خاندان پيامبر از اين ورطه بركناريم زيرا نه خود بدان پيوسته‌ايم و نه ديگران را به آن فرا مى‌خوانيم.

مردى از جاى بر خاست و گفت: يا امير المؤمنين، در چنين روزگارى چه بايدمان كرد؟

گفت: به خاندان پيامبر خود بنگريد، اگر در خانه نشسته‌اند در خانه بنشينيد و اگر شما را به يارى خوانده‌اند ياريشان كنيد، تا پاداش يابيد. ولى بر آنان پيشى مگيريد تا گرفتار بلا نشويد.

يكى ديگر بر خاست و گفت: يا امير المؤمنين، از آن پس چه خواهد شد؟

گفت: خداوند به وسيله مردى از ما، خاندان پيامبر، فتنه را مى‌شكافد، آنسان كه پوست را بر تن كسى كه به شكنجه در چرم گاوش گرفته‌اند مى‌شكافند. پدرم فداى آن فرزند بهترين كنيزان باد كه به خواريشان افكند و جام لبريز شوكران مرگ به كامشان مى‌ريزد و جز زخم شمشير برّان عطايشان ندهد. آرى هشت ماه تيغ آخته بر روى شانه دارد و كشتار كند. قريش در آن روز آرزو كند كه اى كاش مى‌توانست دنيا را و هر چه در آن هست بدهد و كوتاه زمانى، به قدر دوشيدن گوسپندى يا كشتن شترى، مرا ببيند، تا پاره‌اى از آنچه از آن زمان خواسته بودم و در دادن آن امساك مى‌كرد، اكنون تدارك كند و من بپذيرم. قريش چون شمشير جانشكار او بيند، گويد: اگر اين مرد سرفراز از فرزندان فاطمه باشد، بر ما خواهد بخشود، زيرا خداوندش بر بنى اميّه مسلط ساخته كه «اينان لعنت‌شدگانند هر، جا يافته شوند بايد دستگير گردند و به سختى كشته شوند. اين است سنت خداوندى كه در ميان پيشينيان نيز بود و در سنت خداى تغييرى نخواهى يافت [4].»

نيز از زرّ بن حبيش اسدى روايت شده كه: شنيدم كه على بن ابى طالب (ع) مى‌گفت: من چشمان فتنه را بر كندم و اگر من نبودم، كسى با اهل نهروان و اصحاب جمل پيكار نمى‌كرد و اگر بيم آن نبود كه تن زنيد و عمل رها كنيد، و به ثواب آن بسنده كنيد، چيزى را كه بر زبان پيامبرتان (ص) در باب كسى كه با آنها نبرد مى‌كند، در حالى كه به گمراهيشان آگاه است و راه ما را راه هدايت مى‌داند، جارى شده است، بازمى‌گفتم.

در باب غنّى [5] و باهله [6]

سعيد اشعرى [7] گويد: هنگامى كه على (ع) آهنگ جنگ نهروان كرد، مردى از قبيله نخع را كه هانى بن هوذه ناميده مى‌شد به جاى خود نهاد. روزى نامه‌اى به على نوشت كه غنّى و باهله فتنه بر مى‌انگيزند و دست به دعا برداشته‌اند كه دشمنت بر تو پيروز شود. على (ع) در پاسخ نوشت كه آنان را از كوفه بران و حتى يك تن از آنان را هم در كوفه مگذار.

نام کتاب : الغارات نویسنده : تلخیص و ترجمه عبدالمحمد آیتی    جلد : 1  صفحه : 25
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست