responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الغارات نویسنده : تلخیص و ترجمه عبدالمحمد آیتی    جلد : 1  صفحه : 199

و بكيت من جزع على عثمان‌

 

 

آمدم و در آنجا از سر درد بر عثمان گريستم.

و نيز شعرى سرود و در آن على (ع) را نكوهش كرد و او را خبر داد كه اكنون در زمره دشمنانش در آمده است. خدايش لعنت كناد. اين خبر به على (ع) رسيد او را نفرين كرد و اصحاب خود را گفت: دستها به آسمان بر داريد. آنان دستها فرا كردند، على (ع) نفرين كرد و آنان آمين گفتند.

ابو الصلت تيمى گويد: على (ع) در دعاى خود گفت:

بار خدايا يريد بن حجيّه مال مسلمانان را بربود و بگريخت و به قوم فاسقين پيوست. ما را از مكر و حيله او حفظ كن و او را كيفرى ده چون كيفر ستمكاران.

ياران دستها به دعا برداشته آمين مى‌گفتند. عفاق بن شرحبيل بن ابى رهم تيمى آن دشمن خدا هم در آنجا بود. اين مرد بعدها بر ضد حجر بن عدىّ شهادت داد و موجب قتل او شد.

عفاق پرسيد اين قوم چه كسى را نفرين مى‌كنند؟ گفتند يزيد بن حجيّه را. گفت: دستهايشان پرخاك باد. آيا اشراف ما را نفرين مى‌كنند؟ ياران على (ع) او را زدند آنسان كه نزديك بود هلاك شود. زياد بن خصفه كه از ياران نيكخواه على (ع) بود. بر جست و گفت: پسر عمّ مرا رها كنيد. على (ع) گفت: پسر عمّ اين مرد را رها كنيد و مردم از او دست بر داشتند. زياد دستش را گرفت و از مسجد بيرون برد و همچنان كه با او مى‌رفت خاك از چهره‌اش مى‌زدود.

عفاق مى‌گفت: به خدا سوگند تا زنده‌ام و دويدن و راه رفتن توانم شما را دوست نخواهم داشت و شما را دوست نخواهم داشت تا فرق است ميان نشخوار كردن و شير دادن اشتران. و زياد پيوسته مى‌گفت: اين بيشتر به زيان توست و اين براى تو بدتر است.

زياد از آن پس اين شعر را سرود:

و لو لا دفاعى عن عفاق و مشهدى‌

 

 

اگر نبود دفاع من از عفاق و حضور من‌

هوت بعفاق عوض عنقاء مغرب‌

 

 

عفاق سرنوشتى چون سرنوشت عنقاى‌

انبئه انّ الهدى فى اتباعنا

 

 

مغرب در پيش داشت او را آگاه كردم كه‌

فيابى فيضريه المراء فيشقب‌

 

 

راه هدايت راه متابعت ماست و او سر- برتافت و زيان اين سرسختى را بديد.

عفاق او را گفت: اگر شاعر مى‌بودم پاسخت را مى‌دادم ولى تو را از سه اشتباه كه كرده‌ايد خبر مى‌دهم و با وجود آن سه اشتباه نپندارم كه به جايى برسيد.

اما نخستين آنكه لشكر بر سر مردم شام برديد تا به بلادشان داخل شديد و با آنان جنگيديد.

چون شاميان دريافتند كه شما بر آنان غلبه مى‌يابيد قرآنها بر افراشتند و با اين كار شما را فريفتند و بازگردانيدند به خدا سوگند هرگز ميسرتان نشود كه با آن حدّت و جديت و شمار كه به شام داخل شديد بار ديگر داخل توانيد شد.

نام کتاب : الغارات نویسنده : تلخیص و ترجمه عبدالمحمد آیتی    جلد : 1  صفحه : 199
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست